تفاوت حمله اعراب و مغول در این است که مغولها اعتقاد مشخصی نداشتند تا دين، امر و مرجعی خارجی را به کشورهای تحت تصرفشان تحميل کنند. آنها ويران میکردند تا با ترس و ارعاب مسلط شوند ولی اسلام با تحميل اعتقادات، ما را از درون ويران و زير و رو کرد
واقعا ما چطور میتوانيم خودمان را ايرانی بناميم در حالی که دينی در ۱۴۰۰ سال پيش آمده و با همه نيرو همه چيز را، مليت و دين و دولت را، از بين برده است. همين تخريبی که توسط جمهوری اسلامی از درون رخ داده، آن موقع از سوی نيروی خارجی اعمال شده است. يعنی دين خودشان را تحميل و مليت را مخدوش کردهاند و تمدن را از طريق شريعت و اسلام و قوانين اسلام از بين بردهاند
بين ايرانيان ۱۴۰۰ سال پيش و ايرانيان پس از اسلام تفاوت است. ما چنان در دل اسلام پير و فرتوت شدهايم که اثری از ما باقی نمانده است. ما در خدمت اسلام فرسوده شديم و از کار افتاديم. دوران جوانی ايران قبل از اسلام و دوران پيریاش دوره اسلامیاش است. ۱۴۰۰ سال دوران پيری و فرتوتی ماست
شما ۱۴۰۰ سال است که مسلمان هستيد و نمیتوان اين مسئله را با يک کتاب حل کرد ولی میشود حدس زد که اگر جنبشهايی به وجود آيد که بتوانند اسلام را از زندگی عمومی مردم حذف کنند آن وقت شايد بتوان اميدی داشت که البته اين هم اولا بايد عناصر چنين جنبشی را بشناسند و دوم مرد ميدان باشند
ما معضل نيانديشيدن داريم، چون در فکر کردن آزاد نيستيم و برای همين مشکل فکر کردن داريم. ما پيش از اسلام هم کشور دينی بوديم ولی زرتشت از محمد سنجيدهتر است. او از خدا کمک و همفکری میخواهد ولی محمد میگويد خدا به من اين را امر کرده است که شما بايد انجام دهيد! جای چون چرا و پرسش نمیگذارد
وابستگی فیلسوفان ایرانی به اسلام و عدم تخطیشان از قوانين اسلام موجب میشود تا از قدر فيلسوفی آنها کم شود. کانت هم مسيحی بوده است ولی در هيچ تئوری کانت نمیتوان رد پای مسيحيت را ديد و اين دين صرفا اعتقاد شخصی وی بوده است ولی ابن سينا از اسلام تخطی نمیکند و در ابتدای کتابش مدح محمد را میگويد.
No comments:
Post a Comment