یکی از خصلتهای این بیشعورها این است که خود را چنان برگزیدهی خداوند میدانند که حتی هالهی نورانی دور سرشان را هم میبینند.
هر آدمی، چه پولدار و چه بیپول، چه زن و چه مرد، چه پیر و چه جوان ممکن است به بیشعوری مبتلا شود. نه باهوش بودن و نه کودن بودن، هیچکدام مانع از ابتلا به این عارضه نمیشوند. به عبارت دیگر، بیشعوری مرضی است که میتواند هر کسی را در هر زمانی، بدون هیچ هشداری، آلوده کند.
بیشعورها اعتقاد دارند که : تمام آدمهای روی کره زمین وظیفه دارند که خواستههای آنان را برآورده کنند. در کارهای دیگران دخالت میکنند. از اینکه دیگران به فکر خودشان باشند ناراحت میشوند. از مشکلات دیگران خوشحال میشوند؛ چرا که در این مواقع توجیهی برای اشتباهات خود مییابند.
رامترین نوع بیشعورها، بیشعورهای آبزیرکاهند. البته منظور این نیست که این نوع بیشعورها کمخطرتر از بقیه بیشعورهایند، بلکه منظور این است که زیاد به چشم نمیآیند. بیشعورهای آبزیرکاه با مشاهدهی واکنش جامعه نسبت به بیشعورهای تمامعیار ترجیح میدهند که پشت نقابی از مهربانی و خونسردی پنهان شوند، اما در عین حال همواره میدانند که چگونه این خنجر غلافشده را بهموقع بیرون بکشند و بدون اینکه هیچکس تصورش را بکند، کار خودشان را بکنند.
سختترین مرحله در درمان و ترک بیشعوری، همان مرحلهی نخست است؛ یعنی پذیرفتنِ بیشعور بودن. هیچکس دوست ندارد قبول کند که بیشعور است و بنابراین لحظهی برداشتن نخستین گام، دردآور است. لحظهای که رسیدن به آن، شهامت و اراده بالایی نیاز دارد.
No comments:
Post a Comment