Thursday, April 26, 2012

هی با توام آیت اللهی که فتوای مرگ میدهی




من عاصی ازین مذهب خونین شمایم
تریاک شده دین شما آب و هوایم

آزادی کش آزادی کش آزادی کشانید
عمامه بسر های  جگر خواره سرایم

اسلام شما گشته مرادف به جنایت
زنجیر اسارت شده پیچیده به پایم

در خواندن قرآن شما روی منابر
با هلهله من از می و مستی بسرایم

گندابه ای از جهل و جنایات و فریبید
مکار  و  ریاکار و  زنازاده  برایم

با مخزنی از آتش و باروت به سینه
پی در پی تان شعله کشان ای خلفایم

من تیر رها گشته آرش به سر کوه
بر قلب شما شعله کشان در همه جایم

با پرچم خورشید کمین کرده به ناگاه
با جنگلی از شیر خروشان به در آیم

بر پوزه گندیده تان در شب خونین
من مشت دماوند دل صاعقه هایم

آزادی و یا مرگ همین ، راه دگر نیست
در میهن گلگونه به پژواک صدایم

من من به ستوه آمده از بند شمایم
یا جان بدهم یا که رها پر بگشایم

مهدی یعقوبی