Tuesday, June 06, 2017

کف زدن و فریاد شادی مردم پس از مرگ شیخ محمد خیابانی



«ظهر راپرت واقعه رسيد. معلوم شد دختربچه‌اي به پست قزاق مي‌گويد خياباني در فلان خانه در زيرزمين است. قزاق‌ها كسب تكليف كرده وارد خانه مي‌شوند. بين حياط و زيرزمين چند تير رد و بدل مي‌شود. تيري به دست يك نفر قزاق مي‌خورد، تيري هم به پاي خياباني و تيري هم به سرش... گفتند تيرِ سرش را خودش زده است. مؤيد اين قول نوشته‌اي از بغلش در آمد كه چون نخواستم تسليم شوم انتحار كردم... روز ديگر از طرف نظميه همهمه شنيده شد. صداي كف زدن و فرياد... گفتم چه خبر است؟ گفتند نعش خياباني را آورده‌اند مردم جمع شده‌اند و دست مي‌زنند و هياهو مي‌كنند و مي‌خواهند دور بازار بگردانند. فوق‌العاده متأثر شدم گفتم ببرند در سيد حمزه محترماً دفن كنند. دو سه ناسزا هم به اين جماعت كوفي گفتم كه تا دو روز قبل پاي نطق او دست مي‌زدند و مردي را شيفته كردند، امروز پاي نعش او دست مي‌زنند...»
کتاب "خاطرات و خطرها" از مهدی قلی خان هدایت