«بسیاری از کلمات زبان فارسی بیمار و ناتوان شده است؛ سبب این نقص و مرض آن است که نویسندگان ما از دیرباز پاس الفاظ را نگه نداشته و به ارزش و اعتبار آن توجه نکردهاند.
این تجاوز و ستم بر حق الفاظ از چند راه صورت گرفته است: یکی عادت به مبالغه که نزد نویسندگان و شاعران ما رواج فراوان دارد. معمول است که همیشه برای بیان امری یا حالتی، عبارتی بیاوریم که مفهوم آن چند بار شدیدتر از حقیقت واقع باشد. حاصل آن است که دیگر، آن تعبیر را برای بیان حالت شدید به کار نمیتوان برد و ناچار در مورد اخیر باید کلمه و عبارتی دیگر جستجو کرد.
لفظ «خستن» در فارسی به معنی «مجروح کردن» است. «خسته شدم» یعنی «مجروح شدم»، اما آنقدر این کلمه را در مقام مبالغه برای بیان «ماندگی» و «کوفتگی عضلات» به کار بردهایم که امروز دیگر معنی اصلی آن به کلی از میان رفته است و کسی آن را در نمییابد و امروز چون عوام بخواهند «ماندگی بسیار» را بیان کنند لفظ «خستگی» یعنی «مجروحی» را پژمرده و ناتوان میبینند و گاهی کلمۀ «مردن» را در این معنی میآورند.
نظیر این حالت است مبالغهای که در استعاره و تمثیل کردهاند. نخستین بار گوینده یا نویسندهای حالت تأثر درونی را که بیان آن دشوار است به تأثری جسمانی و محسوس تشبیه کرده و تعبیر «سوختن دل» را پدید آورده بود. این بیان نخست شدت بسیار داشت. اما دیگران بدان خرسند نشدند. خواستند تعبیر را شدیدتر کنند. فراموش کردند که آتشی در میان نیست؛ چیزی نسوخته است و مراد بیان حالتی معنوی است. بالاتر از سوختن که ممکن است جزئی باشد، کباب شدن به معنی سوختن کامل است. دل و جگر را از فرط تأثر کباب کردند و دیگران چنان مفتون صورت ظاهر این تعبیر شدند که غرض اصلی را از یاد بردند. شاعری وقتی مجلس مهمانی به راه انداخت و خیال معشوق را به «کباب و شراب» مهمان کرد و عذر خواست که چیز دیگری ندارد:
ز میهمان خیال تو شرمسارم از آنک
جز آب چشم و کباب جگر مهیا نیست
اکنون در اصطلاح برای بیان مختصر تأثر گفته میشود که: «جگرم کباب شد» و معلوم نیست اگر تأثر شدیدی را بخواهیم بیان کنیم چه باید بگوییم شاید کلمۀ جزغاله موقتاً به کار بیاید.
تجاوز دیگری که به حقوق الفاظ فارسی شده است نتیجۀ کمدقتی و سهلانگاریست: مثلاً کلمۀ «خیال» نخست معنی صریحی داشته و آن «تصور امری موهوم» یا «تجسم صورتی موهمی در ذهن» بوده است، اما به تدریج این لفظ را برای بیان همۀ امور ذهنی به کار بردهاند تا آنجا که اکنون در زبان عامه و در نوشتههای بعضی از معاصران این کلمه گاهی در معنی «گمان» میآید و گاهی به معنی «قصد و عزم» و گاهی به جای «اندیشه» و یک زمان در معنی «تصور» و شاید بسیاری از معانی دیگر.
به این طریق کلمات فارسی را از روی بیدقتی و مبالغه که آن هم صفتی عامیانه است رنجور و ناتوان کردهایم.»
دکتر پرویز ناتل خانلری
No comments:
Post a Comment