کتاب «زوال جهان اسلام» نوشته «حامد عبدالصمد» ترجمه «ب بی نیاز (داریوش)»
چه ما اسلامدوست باشیم یا اسلامستیز، چه بین اسلام و اسلامگرایی فرق بگذاریم یا نگذاریم، به محض اینکه از اسلام یا مسلمانان سخن به میان میآید، بلافاصله در ذهن ما شهیدان عملیات انتحاری مجسم میشوند که میخواهند به بهشت بروند تا به ۷۲ حوری باکره خود برسند؛ به محض شنیدن نام اسلام ما به یاد اعدام در ملاء عام میافتیم، به یاد زنان حجابدار در برقه، چادر و عبا، به یاد دختر بچههایی میافتیم که ختنه شده یا قربانی قتلهای ناموسی میشوند، به یاد متعصبینی میافتیم که خشم خود را علیه کاریکاتورهایی بیرون میریزند که حتا یک بار آنها را ندیدهاند چه برسد به اینکه آنها را درک کرده باشند. ممکن است این تصورات ما از اسلام و مسلمانان برای اکثریت مسلمانان بیانصافی باشد ولی این تصورات ساخته و پرداختهی ذهن ما نیست، زیرا اسلامی که خود را به عنوان دین صلح معرفی میکند، هیچگونه تصویر صلحجویانهای از خود ارایه نمیدهد. اسلام در رابطه با کفار، چه در صفوف خود و چه در صفوف ادیان دیگر، کشش معینی به خشونت دارد. ما شاهد زوال دین اسلام هستیم که هیچ پاسخ سازندهای به پرسشهای زندگی مدرن ندارد و نه تنها اسلام قدرتمند نیست بلکه به سختی بیمار است و به لحاظ فرهنگی و اجتماعی درحال عقبنشینی است. خشونت دینی، اسلامیکردن فزایندهی عرصهی عمومی و اصرار بیمارگونه بر نشان دادن نمادهای اسلامی، فقط واکنشهای عصبی این عقبنشینی هستند. اینها نشانگر آن است که مسلمانان اعتماد به نفس و آزادی عمل ندارند. رفتار و کردار مسلمانان به رنگآمیزی مأیوسانهی خانهای میماند که در آستانهی فروریزی است. به راستی جهان امروز اسلام چه چیزی که به درد بشریت بخورد از خود به جا میگذارد؟ خدمات جهان اسلام در حوزهی دانش، هنر و معماری چیست؟ این پرسش با «هیچ» یا «کم» پاسخ داده میشود. آنچه که از تاریخ تفکر اسلامی باقی مانده، یک بینادگرایی سازشناپذیر و غیرقابل انعطافی است که دیگر نمیتواند در جهان مدرن دوام بیاورد. آنچه از تاریخ تفکر اسلامی باقی مانده است فقط یک کف روشنفکرانه از تعصب دینی سازشناپذیر است که دیگر توانایی زندگی در این جهان مدرن را ندارد و این کف، پیش از آنکه برای همیشه محو شود، با خروشی جنونوار و خشم مأیوسانهای برای آخرین بار سطح آب را میپوشاند
No comments:
Post a Comment