Thursday, November 17, 2022

دستمال داری - هرتا مولر

 



«دستمال داری؟» هر روز صبح، قبل از آنکه پا به خیابان بگذارم، مادرم کنار ِ در خانه ما، این را از من می‌پرسید. من هم هیچ وقت دستمال نداشتم و چون نداشتم بر می‌گشتم توی خانه و دستمال بر می‌داشتم. بله، هیچ وقت دستمال بر نمی‌داشتم و هر بار منتظر بودم مادرم این را از من بپرسد. دستمال نشانه این بود که مادرم صبح‌ها به فکر من است. بقیه روز خودم بودم و خودم. «دستمال داری؟» این سوال نشانه غیرمستقیم علاقه و محبت بود. شرم و حیا مانع اظهار علاقه مستقیم می‌شد، چون در قاموس کشاورزان جایی نداشت. عشق و علاقه لای یک سوال پیچیده می‌شد. فقط به همین شکل می‌شد عشق و محبت را به زبان آورد – بدون احساس، به صورت امر و نهیپف یا شبیه حرکت‌های ماهرانه‌ای که موقع کار‌ها انجام می‌شد. اصلا همین خشکی کلام علامت عشق و عاطفه بود. من هر روز صبح دو بار به طرف در ِ خانه می‌رفتم، بار اول بدون دستمال، بار دوم با دستمال. فقط بار دوم وارد خیابان می‌شدم، و چون

دستمال داشتم انگار که مادرم را نیز داشتم.

یک روز صبح زود، کمی قبل از آنکه از رومانی به خارج مهاجرت کنم، پلیسی روستایی به دنبال مادرم آمد. مادرم به دم در که رسید یادش آمد که «دستما دارم؟» نداشت. با اینکه پلیس عجله داشت، مادرم برگشت توی خانه و دستمالی برداشت. توی پاسگاه، پلیس از کوره در رفت. زبان رومانیایی مادرم تعریفی نداشت و از قیل و قال پلیس سر در نمی‌آورد. پلیس از اتاق خود خارج شد و در را از بیرون قفل کرد. مادرم تمام روز‌‌ همان جا محبوس ماند. چند ساعت اول نشست پشت میز پلیس و گریه کرد. بعد مدتی در اتاق بالا و پایین رفت و کم کم با آن دستمال که از اشک‌هایش خیس شده بود شروع کرد به گردگیری کردن لوازم و وسایل. بعد سطل آبی را که گوشه اتاق بود برداشت، همین طور حوله‌ای را که به قلاب جارختی آویزان بود، و کف اتاق را تمیز کرد. بعدا که این را به من گفت یکه خوردم. پرسیدم: «چه طور توانستی این طور اتاقش را تمیز کنی؟» خیلی عادی جواب داد: «می‌خواستم کاری کنم تا وقت را بگذرانم. دفتر خیلی کثیف بود. خوب شد که یکی از آن دستمال‌های بزرگ مردانه را برداشته بودم.»

فقط آن موقع بود که فهمیدم مادرم با این حقارت ِ بیشتر اما خود خواسته، در ساعات بازداشتش نوعی منزلت برای خودش خریده بود…

***

کاش می‌شد جمله‌ای بگویم برای همه کسانی که حکومت‌های دیکتاتوری هر روز، هنوز حتی تا امروز، مقام و منزلت را از آن‌ها گرفته‌اند – شاید جمله‌ای که در آن واژه دستمال باشد. یا این سوال ِ «دستمال داری؟»

 خطابه هرتا مولر برنده جایزه نوبل ادبیات


No comments:

Post a Comment