انسان پدیدههایی را میدیدهاست که باعث ترس و اضطرابش میشده
و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند، نمیتوانسته ازعلم و شناخت واقعی پدیدهها که بعد منجر به پیدا کردن راه حلی مناسب و منطقی میشده استفاده کند
در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا میکرده و به تعبیری دل خود را خوش میکردهاست.
مثلن با اعتقاد به قضا و قدر ناملایمات زندگی را برای خود تعریف میکرده.
یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی میکشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم ناملایمات زندگی را برای خود تحمل پذیر و توجیه میکردهاست.
اجتماع انسانی برتراندراسل
No comments:
Post a Comment