Friday, March 23, 2012

ملا و گربه



زن ملا مشغول پر کندن چند مرغ بود گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد . زن فریاد زد : ملا، گربه مرغ را برد . ملا از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت : قرآن را بیاور .  گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد . گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند : تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی !؟ 
گربه گفت : مگر نشنیده اید گفت قرآن را بیاور ؟ گربه ها گفتند قرآن کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد ؟ گربه گفت : اشتباه شما همین جاست ، ملا می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بر دارد .

No comments:

Post a Comment