Thursday, December 22, 2011

نبوغ ملک الشعرای بهار در سرودن رباعی



پدر بهار با آنکه ملک الشعرای زمان خود بود دوست نداشت پسرش به شعر و شاعری روی آورد ، اما علیرغم خواست پدر ، بهار شاعری را از چهارده سالگی آغاز کرد .
در اوایل ، اطرافیان فکر می کردند که او اشعار پدرش را به نام خویش می خواند و شاعر بودن بهار را باور نداشتند .
سرانجام کار بهار با مدعیان به جایی رسید که قرار شد بهار به صورت بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفانش می گویند ، در حضور جمع شعری بسازد .
در مجلسی که به همین منظور ترتیب داده شده بود از بهار خواستند تا با چهار کلمه ، چراغ ، نمک ، چنار و تسبیح ، چهار مصراع به وزن رباعی بگوید و بهار این رباعی را در لحظه ساخت :
با خرقه و تسبیح مرا چون دید یار 
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار
باز رباعی دیگری با این چهار کلمه مطرح شد : خروس ، انگور ، درفش ، سنگ و او این رباعی را ساخت :
بر خاست خروس صبح بر خیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصه مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست
بهار خود میگوید در آن مجلس جوانی بود طناز و خودساز که از رعنایی به رعونت ساخته و از شوخی به شوخنگی پرداخته با این امتحانات دشوار و رباعیات بدهیه باز هل من مزید گفته و چهار چیز دیگر به کاغذ نوشت و گفت تواند بود که در آن اسامی تبانی شده باشد و برای اذعان کردن و ایمان آوردن من بایستی بهار این چهار چیز را بسراید آینه ، اره ، کفش ، غوره  من برای تنبیه آن شوخ چشم دست اطاعت بر دیده نهاده وی را هجایی کردم که منظور آن شوخ هم در آن هجو به حصول پیوست و آن این است :
چون آینه نور خیز گشتی احسنت !
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی احسنت 


پس از مرگ پدر بهار به فرمان مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرایی به پسر واگذار گردید . او تخلص خود را از « بهار شیروانی » یکی از شاعران عهد ناصرالدین شاه گرفت .


No comments:

Post a Comment