محمد علی جمالزاده حکایت می کند که یکی از رفقا می گفت:
در منزل حاکم شهر ما روضه خوانی بود یکی از بزرگان متملق و بادمجان دور قاب چین که از هرطرف باد بیاید بادش می دهند در آن مجلس وارد شد و بی پروا پشت را به منبر نموده در مقابل حاکم زانو بزمین زد و بنای چاپلوسی و خوش آمدگویی را گذاشت . حاکم بمتانت و ادب به او فهمانید که پشت به منبر است ولی او صدا را بلندتر نموده گفت منبر ما و قبله ی ما حضرت اشرف هستند .
در همان زمان خبر رسید که حاکم معزول شده است فوراً رو به طرف منبر برگردانیده و پشت به حاکم کرده گفت پشت کردن به منبر سیدالشهداء بدترین معصیت ها و بی ادبی ها است .
در منزل حاکم شهر ما روضه خوانی بود یکی از بزرگان متملق و بادمجان دور قاب چین که از هرطرف باد بیاید بادش می دهند در آن مجلس وارد شد و بی پروا پشت را به منبر نموده در مقابل حاکم زانو بزمین زد و بنای چاپلوسی و خوش آمدگویی را گذاشت . حاکم بمتانت و ادب به او فهمانید که پشت به منبر است ولی او صدا را بلندتر نموده گفت منبر ما و قبله ی ما حضرت اشرف هستند .
در همان زمان خبر رسید که حاکم معزول شده است فوراً رو به طرف منبر برگردانیده و پشت به حاکم کرده گفت پشت کردن به منبر سیدالشهداء بدترین معصیت ها و بی ادبی ها است .
کشکول جمال،ص۲۳۱،تهران۱۳۳۹