Thursday, December 05, 2019

چرا کافکا در بین هموطنانش «محبوب» نیست



چرا کافکا در بین هموطنانش «محبوب» نیست؟
فرانتس کافکا آن قدر که در جهان نام و آوازه‌ای به هم زده‌است، اما نویسنده محبوب مردم کشور خودش نیست، نویسنده‌ای که ما ایرانی‌ها او را در اواخر دهه سی خورشیدی شناختیم، آن هم به واسطه صادق هدایت، و به طور قطع هم‌نشینی نام هدایت در کنار کافکا در این آشنایی بی‌تأثیر نبوده‌است.

در دهه پنجاه خورشیدی هم اردلان سرفراز، ترانه‌سرای معاصر، ترانه‌ای سرود به نام «مسخ»، که نام آن یادآور شاهکار ادبی کافکا بود. اردلان سرفراز این ترانه را که با آهنگ حسن شماعی‌زاده و صدای فرهاد اجرا شد به به صادق هدایت و فرانتس کافکا تقدیم کرده‌است.

اما شاید برای بسیاری جالب باشد که نوع نگاه جامعه کافکا به او را از زبان هم‌میهنانش بخوانید؛ و این شد که ما قدم گذاشتیم در خیابان‌های شلوغ و پر رفت‌وآمد پراگ، پایتخت جمهوری چک؛ به دنبال رد پایی از کافکا.
فرانتس کافکا در سوم ژوئیه ۱۸۸۳ میلادی در شهر پراگ به دنیا آمد و تحصیلاتش را نخست در رشته شیمی در دانشگاه چارلز آغاز کرد اما بعد از دو هفته تغییر رشته داد و این بار به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. او در طول دوران زندگی خود دو دوست صمیمی داشت، یکی «ماکس برود»، نویسنده و آهنگ‌ساز و دیگری «فلیکس ولچ» که روزنامه‌نگار بود. کافکا نویسندگی را از سال ۱۹۱۰ با نگارش خاطراتش شروع کرد.
بهترین جایی که می‌شد نشانی دقیقی از فرانتس کافکا گرفت انجمن کافکاشناسی بود. ما در این انجمن با مارکِتا مالیشُوا، رئیس این انجمن، به گفت‌وگو نشستیم:

خانم مالیشوا، اگر می‌شود در مورد فعالیت‌های انجمن کافکاشناسی توضیح دهید.

مارکتا مالیشوا: انجمن کافکاشناسی یک انجمن غیر دولتی است که در سال ۱۹۹۰ میلادی، بعد از انقلاب مخملی تاسیس شد. نمی‌خواهم بگویم کافکا اینجا شناخته شده نبود، ولی شرایطی وجود داشت که کارهای کافکا، در دوره کمونیستی منتشر نمی‌شد. چون کافکا در آثارش از تمامیت‌خواهان ابراز انزجار می‌کند و در داستان کوتاه «گروه محکومین»، فاشیسم و نازیسم را پیش‌بینی می‌کند.

او حتی در آن دوره با ادبیات نازی هم مخالف بود و در نتیجه کافکا بیشتر در خارج از جمهوری چک مشهور شد. به همین دلیل ما آمدیم و انجمن کافکاشناسی را تأسیس کردیم با این هدف که در گام اول تمام کارهای کافکا را از آلمانی به چکی ترجمه کنیم. چون کافکا در پراگ زندگی می‌کرده و یهودی بوده، ولی به آلمانی حرف می‌زده و می‌نوشته‌است.

آلمانی‌ها و یهودی‌ها در گذشته‌های دور اقلیت‌های شناخته‌شده‌ای در اینجا بودند و پراگ مخلوطی از فرهنگ آلمانی، چکی و یهودی بود.

منظورتان این است که مردم اینجا کافکا را به عنوان یک چکی قبول ندارند؟

نه. نه. کافکا چکی است. برای مثال نمی‌دانم که اگر نویسنده خارجی مثلاً در انگلیس متولد شده و حالا در آمریکا زندگی می‌کند، این نویسنده را باید انگلیسی دانست یا آمریکایی؟ خیلی سخت است گفتنش.

کافکا برای من یک نویسنده چکی است که به زبان آلمانی می‌نویسد، از آن‌جایی که او بیشتر زندگی‌اش را اینجا گذرانده و اینجا منبع اصلی الهام‌بخش داستان‌هایش بوده‌است.

فکر می‌کنید امروز مردم چک چقدر فرانتس کافکا را می‌شناسند؟ چون وقتی ما از چند نفر درباره کافکا سؤال کردیم زیاد ابراز احساسات نشان ندادند. ولی اگر از ایرانی‌ها درباره‌اش بپرسید، هیجان زیادی می‌بینید.

کافکا در گذشته در چک شناخته شده نبود، چون آثارش در حدود ۶۰، ۷۰ سال اینجا قدغن بوده‌است. روشنفکران ما او را می‌شناختند، ولی در مدارس کسی درباره او چیزی نمی‌خواند.

من یادم می‌آید که در همان دهه ۹۰ به یک گالری رفته بودم، آن‌جا به یک دانش‌آموز دختر برخوردم که به صورت داوطلبانه برای این نگارخانه کار می‌کرد. رئیس گالری مرا معرفی کرد و گفت ایشان رئیس انجمن کافکاشناسی است.

دخترک گفت: بله، بله، خیلی خوب است، ولی فرانتس کافکا کیست؟ آمریکایی است؟

کدامیک از آثار کافکا بعد از دوره کمونیستی در جمهوری چک خیلی گل کرده و بارها خوانده شده؟

مثل همه جای دنیا، اغلب رمان‌هایش مثل «آمریکا»، «محاکمه»، «قصر» و شاهکارهایش که «مسخ» و «گروه محکومین» باشد، اما برای من نامه‌هایش و داستان‌های کوتاهش جالب‌تر است، همین‌طور خاطرات روزانه‌اش، چون آنها هم جزو آثار ادبی هستند.

مدتی است که بر سر آثار به‌جامانده از کافکا درگیری پدید آمده؛ از اسرائیل تا آلمان و چک. هر کدام از طرف‌ها هم این آثار را متعلق به خودشان می‌دانند. آیا از دست‌نوشته‌های کافکا چیزی در مؤسسه شما نگاهداری می‌شود؟

من فکر می‌کنم که هیچ‌کدام از دست‌نوشته‌های کافکا اینجا نباشد. برخی از این دست‌نوشته‌ها در اسرائیل است و بعضی‌هایشان در آلمان در موزه ادبی مارباخ نگاهداری می‌شود. به نظرم همه دست‌نوشته‌های کافکا باید به پراگ برگردد.

چون رژیم کمونیستی دشمن کافکا بود خانواده کافکا در آن زمان با مشکل روبه‌رو بودند، بنابراین همه دست‌نوشته‌هایش که بخشی‌اش پیش خانواده کافکا بوده و بخشی پیش «ماکس برود» در خارج از کشور فروخته شد، و حالا هم در آمریکا، آکسفورد و اسرائیل پراکنده‌است.

از خانواده کافکا هنوز کسی در پراگ زندگی می‌کند؟

بله دختر «اوتیلی»، خواهر کافکا، که در اردوگاه کار اجباری مرد، در اینجا زندگی می‌کند. الان ۹۰ سالش است و یکی از اعضای انجمن ماست.

می‌خواستیم نظر شخصی شما را بدانیم. اگر در یک جمله بخواهید بگویید که چرا کافکا یک نویسنده بسیار مهم و موفق است، چه جواب می‌دهید؟

او توانسته قوانینی را که حاکم بر زندگی انسان‌هاست کشف کند. زبان خاصی دارد که خیلی عمیق و فلسفی است و توانسته چیزهایی را که برای خودش اتفاق می‌افتد، پیش‌بینی کند، بدون این که از این اتفاق‌ها چیزی بداند.

پس از آن، به سراغ دکتر یوزف چرماک، کافکاشناس برجسته چکی رفتیم که از اعضای انجمن کافکاشناسی است، او مترجم برخی از آثار کافکا و نویسنده زندگی‌نامه او به زبان چکی است:

آقای چرماک، کافکا اصلاً چرا کافکا است؟ چرا توی دنیا این‌قدر مشهور و محبوب است؟

یوزف چرماک: سؤال سختی است، چون دلایل فراوانی را می‌شود برای این موضوع آورد، ولی فکر می‌کنم مهم‌ترین نکته این است که موج گرایش به کافکا در آمریکا به وجود آمد.

ماجرا از این قرار بود که شوکن، ناشر آثار کافکا در دهه ۱۹۴۰ میلادی از تل‌آویو در اسرائیل به آمریکا مهاجرت کرد. آن زمان آدم‌های زیادی از اروپا به آمریکا مهاجرت می‌کردند. از جمله تعداد زیادی یهودی از آلمان که نازیسم را تجربه کرده بودند.

به نظر من، مردم در آثار کافکا تصویر وضعیت روانی و فیزیکی آدم‌های تحت تعقیب و جنایت‌هایی را می‌دیدند که آن زمان در اروپا اتفاق می‌افتاد.

کافکا در چشم استادان و کارشناسان ادبیات هم، خیلی محترم است. چرا؟

یکی از دلایلش این است که تا به حال کسی آثار کافکا را نتوانسته درست تفسیر کند. تا امروز ده‌ها تفسیر بر روی کتاب‌های «محاکمه»، «قصر» و غیره نوشته شده ولی هیچ‌کدام قطعی و نهایی نیست، چون آثار کافکا مبهم و چندپهلو است. این ویژگی باعث می‌شود که آثارش زنده بماند.

مثلاً وقتی یک اثری از «توماس مان» را می‌خوانید، که نویسنده بزرگی هم هست، بعد از دو یا سه بار خواندن احساس می‌کنید که همه چیز را می‌دانید و متن برایتان از هر نظر کاملاً روشن است، ولی در مورد کافکا این احساس هیچ‌وقت در آدم ایجاد نمی‌شود. من ۵۰ سال است که روی آثار کافکا کار می‌کنم و باید بگویم که همیشه یک چیز جدید و نکات ظریف تازه‌ای در آن پیدا می‌کنم.

ولی آیا به نظر شما کافکا نسبت به این چندوجهی بودن و پیچیدگی نوشته‌هایش آگاه بود؟

نه. در مغز کافکا یک ماشین نبوغ وجود داشت. او یک نویسنده بسیار باهوش بود. زبان آثارش پیچیده است ولی خودش، خودش را نویسنده ناموفقی می‌دانست.

خیلی از کارهایش را نابود کرد. برای همین بیشتر چیزهایی که از او مانده ناقص است. ولی ما امروز که آثار کافکا را می‌خوانیم، می‌توانیم در سطوح مختلف آنها را تفسیر کنیم. از نظر فلسفی، مذهبی، روان‌شناختی و غیره. و جالب این جا است که هر پژوهشی در این زمینه‌ها به نتایج متفاوتی رسیده‌است. یعنی از یک اثر کافکا تفسیری که برای همیشه یا مدتی طولانی معتبر باشد، وجود ندارد.

این باعث شده که آثار کافکا همچنان زنده باشند و همچنان افراد زیادی به آنها علاقه نشان دهند. البته یهودیانی که دوره نازی‌ها و اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها را تجربه کرده‌اند، بیشتر، آثار او را درک می‌کنند.

تأسفانه در جمهوری چک در دوره کمونیستی آثار کافکا برای مدتی طولانی ممنوع بود. این کار اشتباه بزرگی بود چون کافکا اصلاً فعالیت سیاسی نداشت. چرا کافکا به بزرگ‌ترین نویسنده قرن بیستم تبدیل شد؟ شاید این امر کاملاً اتفاقی بوده و شاید هم به خاطر فجایعی بوده که در جریان جنگ جهانی دوم توسط نازی‌ها در اروپا اتفاق افتاد و الان کافکا به جایی رسیده که این روزها مثلاً صد نامه خانوادگی‌اش به قیمت پایه ۵۰۰ هزار یورو به فروش گذاشته شده که تصور کنید یک چیزی شبیه بازار سهام است.

شما گفتید آنهایی که یهودی هستند کافکا را بهتر درک می‌کنند. ولی کافکا خودش زیاد مذهبی نبود و مطالب انتقادی هم در مورد تربیت مذهبی نوشته...

قطعاً. کافکا را نمی‌شود در طبقه‌بندی خاصی جای داد. او قطعاً متدین نبود. خودش را با جامعه تطبیق نداده بود. نه با آلمانی‌ها و نه با چکی‌ها. صهیونیست هم نبود. او از یهودیت تنها به هبوط یا اخراج انسان از بهشت اعتقاد داشت و بر این باور بود که انسان با باری از گناهان به دنیا می‌آید و هیچگاه از شر این بار خلاص نمی‌شود.

شما وقتی آثار کافکا را می‌خوانید، آیا حس می‌کنید که او هم بار گناه را احساس می‌کرده؟

قطعاً. این موضوع در انتقادگرایی شدید و گرایش ماکسیمالیستی او دیده می‌شود. می‌دانید او چقدر از نوشته‌هایش را خودش سوزاند؟ کافکا سعی می‌کرد با نوشتن، چیزی را بیان کند ولی احساس می‌کرد که هیچ‌وقت موفق نیست. برای همین وصیت کرده‌بود که همه نوشته‌هایش را بسوزانند و هر چه هم از او چاپ شده دوباره منتشر نشود.

اما از طرف دیگر درک آثار کافکا آسان نیست. برای مثال در کشور من یعنی جمهوری چک آثار کافکا محبوب نیست. آدم‌های معمولی بعد از خواندن ده دوازده صفحه، کتابش را کنار می‌گذارند. طبیعتاً دلیل این وضعیت این است که کتاب‌های کافکا در دبیرستان‌ها و مدارس راهنمایی آموزش داده نشده و تا به امروز هم آموزش داده نمی‌شود. و این خیلی بد است. حتی معلم‌ها هم او را نمی‌شناسند.

یعنی امروز هم آثار کافکا در مدارس جمهوری چک آموزش داده نمی‌شود؟

آموزش داده می‌شود، ولی آثارش آن طوری تعبیر می‌شود که همه بتوانند بفهمند. زمانی مردم کافکا را درست درک می‌کنند که زیاد در موردش مطلب نوشته شود و در موردش بحث شود. در آلمان، آمریکا و فرانسه وضعیت خیلی بهتر است.

با مردم چک که حرف می‌زنیم احساس می‌کنیم که زیاد علاقه‌ای به کافکا ندارند...

تصور کنید که کافکا مدت یک چهارم قرن نویسنده‌ای ناشناس بود. او سال ۱۹۲۴ مرد و تا پایان جنگ کسی از وجود او خبری نداشت، چون که او در طول مدت زندگی‌اش تنها شش کتابچه منتشر کرده‌بود و آن چیزهایی که بعد از مرگش از او پیدا شد، زمانی بود که آثار کافکا در جمهوری چک توسط حکومت کمونیستی ممنوع شده بود و کسی اجازه نداشته حتی در موردش حرف بزند. به این ترتیب، کافکا این جا چهل سال تحریم شده‌بود.

در دهه ۱۹۶۰ و در جریان بهار پراگ کارهایی از او منتشر شد ولی دوباره یک ممنوعیت ۱۳ ساله، بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۳، برای آثارش تعیین کردند. از دهه ۱۹۹۰ بود که کافکا محبوب شد و همه جا آثارش دیده می‌شد، ولی اگر از یک چکی درباره معنای رمان «قصر» بپرسید، نمی‌تواند به سؤال شما پاسخ دهد، چون آن را درک نمی‌کند.

شما در مورد شخصیت کافکا گفتید که بدبین بود، و معتقد بود که انسان‌ها با بار گناه به دنیا می‌آیند. دیگر چه چیزهایی می‌توانید درباره شخصیتش بگویید؟ این طور که شما می‌گویید کافکا «کافر» نبوده و کمی اعتقاد مذهبی داشته...

بله. ولی مذهبی بودنش در چارچوب تعالیم رسمی نبود. او به خدا و دنیای ماوراءالطبیعه اعتقاد داشت و همزمان آدم طنازی هم بود. در مکاتباتش کاملاً مشهود است که خیلی شوخ بوده‌است. کافکا استاد تشریح و تبیین بود و به محیطش نگاهی تصویری داشت. به گفته کسانی که زبان مادری‌شان آلمانی است زبان آثار کافکا مثل آب زلال، شفاف است. دامنه واژگانی خیلی وسیعی ندارد بلکه نقطه قوتش تشریح و تصویرسازی است.

یک مترجم ممکن است بگوید زبان کتاب‌های او ساده است ولی وقتی کار ترجمه را شروع می‌کند، می‌بیند که چقدر کار سختی است. من کتاب «محاکمه» را به زبان چکی ترجمه کرده‌ام. یک سال و نیم شب و روز کار من همین بود، چون برای این کار باید کتاب‌های زیادی درباره‌اش می‌خواندم. واژگان کافکا آسان است ولی معنایشان خیلی عمیق است.

رادیو فردا

No comments:

Post a Comment