Friday, December 03, 2021

خاطرات اعتماد السلطنه

 


جهت تغیر خاطر همایون در روز دوم ورود، مساله خراسان یا آذربایجان یا کلیه ایران نبود: فاطمه نامی کنیز امین قدس، که در این سفر لار همراه بود، فخرالدوله برای شاه تحلیف (لحاف کشی) کرده شاه با او مواقعه فرموده بودند. امین قدس لدی الورود ف ج ضعیفه وا رسیده بود معلوم شد از او ازله بکارت شده است. کتک زیادی به او می زند. فاطمه هم تریاک می خورد. تغیر همایون از این جهت بود

 شاه که میان باغ گردش می کردند به من فرمودند: "دور باغ ریده اند و فضله هم بهاره است و تازه نیست، چون میانش هسته آلبالو دیده می شود!" – حرفه من مواخذه گه شده است. این است دقت همایون در کارهای من!

 دوشنبه 10 جمادی الاول: شاه فرمودند دیشب خواب غریبی برای تو دیدم که در میان مردم و جمعیت با حضور وزرا و بلکه سفرا با تو لواط می کنم و خودم هم از این کار تعجب دارم که چه طور شد من با تو این کار را می کنم! – عرض کردم این خواب پادشاه تعبیری دارد و آن این است که یک التفات بزرگی که هیچ کس انتظار ندارد و محل تعجب همه خواهد بود در حق من خواهید فرمود که خودتان هم از بزرگی این مرحمت تعجب می کنید.

جمعه 26 ذیقعده: امروز ختنه سوران عزیزالسلطان است. این پسر هفده سالش است ولی از شدت مرحمتی که شاه به او دارد تا به حال ختنه نشده هر وقت هم پدر و مادرش التماس می کردند که آخر پسر ما باید مسلمان باشد می فرمودند مگر امپراتور روس که ختنه نکرده پادشاه روسیه نیست؟ تا در این اواخر عزیزالسلطان عریضه ئی به شاه نوشته که اگر من داماد شما هستم پس چرا دخترتان اخترالدوله را به من نمی دهید؟ - قرار شد در ماه ربیع الاول عروسی بکنند. صغرا خانم مادر دختر پیغام داده بود اگر می خواهی داماد من بشوی اول باید ختنه کنی. حب جاه و میل به دختر او را واداشت به ختنه تمکین کند. مدتی به مشاوره گذشت که عمل در کجا واقع شود. خانه صدراعظم را معین کردند پسره تمکین نکرد. آخر قرار شد در اندرون باغ سپهسالار که به او بخشیده و به عزیزیه موسوم شده است این کار بشود. شاه میل داشت محمدحسن میرزا را سور بیگی کند پسر قبول نکرد گفت باید امین خلوت مباشر این کار باشد. مجلسی آراستند تمام اطبا را از ایرانی و فرنگی خبر کردند موزیکانچی و عمله طرب لاتعدولاتحصبا. اما خود پسره پیش از ورود حضرات به دلاک باشی حکم کرد ختنه اش کند و فی الفور برای نامزدش دختر شاه نوشت: 

این همه جور را از برای تو می کشم

مژده آن را که به شاه دادند انگشتر تخمه مرواریدی را که صد و پنجاه تومن می ارزید برای عزیزالسلطان فرستاده تن پوشی هم به آغاعبدالله که حامل مژده بود دادند. مردم همه تملقا مبارک باد فرستادند


یک شنبه 16: تفصیلات امشب و امروز این که نواب سنتورزن که محمدعلی نامی ست اصفهانی و می گوید سید و از اولاد صفویه است و چند سال قبل تهران بود سنتور می زد و در خانه ها دلقکی و ملحفی می کرد و حالا چند سال است اصفهان رفته در خدمت ظل السلطان است، الحال شاه زاده او را به تهران آورده قبل از ورودش هم خدمت شاه تعریف زیادی از او کرده بود. امروز او را حضور شاه آورده بود. بعضی عبارات رذل و هزل عرض کرده منجمله گفته بود: " من ده دوازده زن دارم با وجود این جل.... می زنم و کبوتربازی می کنم و بادبادک هوا می کنم، این شاه دیوونه است: متصل کار می کند می خواند و می نویسد و با من کبوتربازی نمی کند!" – شاهنشاه مفتون حالت او شده بود. حکیم الممالک عرض کرد اگر شما طالب این قبیل مردمان هستید من حاضرم بهتر از او دلقکی کنم.

یک شنبه 8 شوال: مرد مسگری که در مجلس فواید عامه سخن گفته بوده سبب بستن قهوه خانه ها شده است. من این مجلس را خوش ندارم چرا که استقلال سلطنت قاجاریه را طالبم اما آنهائی که طالب آزادی ایران هستند خیلی خوشحال و راضی اند! کاوه ی آهنگر سلطنت ضحاک را به هم زد، اگر مسگری مقدمه انقلاب سلطنت ایران بشود بعید نیست.

شنبه اول ربیع الاول: خدمت شاه رسیدم. خواب دیده بودند که حالت انگلیس بد است. صبح که تلگراف اغتشاش ایرلند رسید از معجزات خودشان تصور فرمودند. چون پادشاه حس امامت و نبوت دارند باید معجزه هم بفرمایند.  



No comments:

Post a Comment