ترجمه : فاکس مولدر
در ژانویه سال 2010، هنگامی که فیزیکدان مطرح و یکی از متخصصین نظریه رشته ها، میچیو کاکو به مینسوتا سفر کرده بود، این فرصت به فیلیس گالد داده شد تا از طرف مجله Fate مصاحبه ای خصوصی با او داشته باشد. میچیو کاکو مولف کتاب “فیزیک غیر ممکن: توضیح علمی دنیای فیزرها، میدان های نیرو، دور فرستی و سفر در زمان” بوده و در دانشگاه City University در نیویورک مشغول به تدریس فیزیک نظری به دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا می باشد.
ابعاد دیگر
فیلیس: شما یکی از طرفداران نظریه رشته ها هستید. این نظریه 11 یا 13 جهان یا بعد را در نظر می گیرد. شما این ابعاد را چگونه توضیح می دهید؟
کاکو: ما در دنیایی سه بعدی زندگی می کنیم. طول، عرض و ارتفاع. و بعد چهارمی هم داریم که زمان است. اما اگر کسی در مورد ابعاد دیگر صحبتی کند، مردم خواهند گفت که او زیادی توهم زده است. خوب، وقتی که من هنوز خیلی کوچک بودم، خیلی به باغ چای ژاپنی در سن فرنسیسکو می رفتم. آنجا تعدادی ماهی بود که در برکه ای کم عمق شنا می کردند. من هم خودم را یک ماهی تصور می کردم. در آن حالت، می توانستم به جلو، عقب و راست و چپ شنا کنم. ولی بالا معنایی نداشت، چون دنیای برکه در سطح آب تمام می شد!
او جهانی را می دید که در آن، موجوداتی بدون باله و دم وجود داشت و قوانین فیزیکی جدیدی بر آن حکمفرما بود. آنها بدون آب تنفس می کردند. بعد، ماهی را دوباره درون آب می گذاشتم. خوب حالا او چه چیزی درباره این تجربه می توانست بگوید؟ در باره جهانی که فراتر از جهان خودش بود.
امروز هم فیزیکدان هایی وجود دارند که معتقدند ما مثل آن ماهی ها هستیم. ما تمام زندگی مان را در سه بعد جلو و عقب، راست و چپ و بالا و پایین سپری می کنیم و اگر کسی در مورد بعدی نا دیدنی صحبت کند، او را به عنوان فردی توهمی و خیال پرداز می شناسیم. البته الان دیگر اینطور نیست. تابستان امسال (2010)، بزرگترین ماشینی که علم تا کنون ساخته، یعنی Hadron Collider با محیطی به طول 5/43 کیلومتر و هزینه ساخت 10 میلیارد دلاری شروع به کار خواهد کرد و امیدواریم که با استفاده از آن بتوانیم مدارکی دال بر وجود بعد یازدهم –یعنی 1 بعد زمان و 10 بعد مکان- به دست بیاوریم.
ما در حیطه ای به نام نظریه رشته کار می کنیم که در گذشته، از نظر جامعه فیزیک، عده ای مطرود بودیم. ولی اکنون تمام حواس ها متوجه ما است. ما کرسی های استادی مهمی در دانشگاه های هاروارد، پرینستون و یِیل داریم. نسل جوان هم به شدت به این نظریه علاقه مند هستند. نسل ما خیلی سختی کشیدند. مردم ما را مسخره می کردند و به طعنه می گفتند: خدای من! این مثل پیشتازان فضاست. با اشعه من رو هم بفرست تو یه بعد دیگه!”
جوان تر ها فرصت استفاده از این مزیت را دارند که این حیطه، مرکز توجه ها است. خوب چه اتفاقی افتاد؟ اتفاق این بود که ما فیزیکدان ها توانستیم اتم ها را بشکافیم و درک خوبی از نظریه ذرات هم داریم و به آن “مدل استاندارد” می گوییم. فقط اینکه این، زشت ترین نظریه در علم است. چرا باید طبیعت در سطوح بنیادی، چنین نظریه زشتی به نام “مدل استاندارد” را بوجود آورده باشد؟ در این نظریه، 36 کوارک، 8 گلوآن، 3 دبلیو بوزان و تعداد زیادی الکترون، نوترون و غیره داریم.
موسیقی حیات
چرا این باید کامل ترین نظریه جهان باشد؟ مثل این است که یک مورچه خار آفریقایی، یک پلاتیپوس و یک نهنگ را در نظر بگیریم و بگوییم در طول میلیون ها سال تکامل، فقط این حیوانات وجود داشته اند. من دوست دارم اینطور به قضیه نگاه کنم که این ذرات، سطحی ترین نوع نگرش به جهان هستند.
حالا برویم سراغ رشته های مخصوص خودمان. این رشته ها، رشته معمولی نیستند. زمانی که این رشته ها به ارتعاش در می آیند، نت هایی موسیقایی ایجاد می شود که باعث تشخیص ذرات مختلفی می شوند که ما در جهان می بینیم. ما می توانیم توضیح بدهیم که چرا لپتون، موئون، هادرون، فوتون، نوترینو و کلا این باغ وحش ذرات وجود دارند. اینها چیزی جز پایین ترین محدوده ارتعاشی رشته ها نیستند. جنبه عادی رشته ها به اینگونه است که آنها فقط در 10 یا 11 بعد ارتعاش می کنند. آنها بطور عادی در 10 بعد ارتعاش دارند و زمانی که غشاها یا توپ های ساحلی اضافه شوند، در بعد یازدهم مرتعش می شوند. پس ما فکر می کنیم که بیگ بنگ یا انفجار بزرگ، یک نوع ناپایداری در ابرفضای بعد یازدهم بود.
اینشتین می خواست ذهن خدا را بخواند. هدف زندگی اش این بود. او به دنبال یک معادله 3 سانتیمتری بود که به او اجازه بدهد افکار خدا را بخواند. تمام فکر و ذکرش این بود. این اولین بار بود که کسی اینگونه فکر می کرد.
فیلیس: به نتیجه هم رسید؟
کاکو: خیلی تلاش کرد و زحمت کشید ولی به چیزی که دنبالش بود دست پیدا نکرد.
دنیای مسطح
فیلیس: آیا این ابعاد نادیدنی می توانند محل یا منشا پدیده های فرا طبیعی مانند یوفوها، اشباح، حرکت ذهنی اشیا و خم کردن ذهنی فلزات باشند؟
کاکو: حدود صد سال پیش یعنی اوایل قرن بیستم، ایده این ابعاد بالاتر کم کم در جامعه انگلستان رواج پیدا کرد. مردم شروع به بررسی این موضوعات کردند. این سوال ساده در بین مردم مطرح شد که: “اگر به یکی از ابعاد پایین تر نگاه کنیم، به نظر ما چه شکلی خواهد داشت؟”
مردم متوجه شدند که برای مردمی که یک دنیای مسطح زندگی می کنند، به نوعی خداگونه جلوه خواهند کرد. یعنی ما می توانیم در آنجا از دیوارها عبور کنیم. می توانیم ناپدید شویم و سپس دوباره ظاهر شویم. می توانیم وارد گاوصندوق ها شده و طلاها را بدون باز کردن در آن بدزدیم.
اگر هم بخواهند زندانی در آنجا داشته باشند، خطی احتمالا دایره ای دور موجودات مسطح آنجا می کشند. اگر از زندانی ها بپرسید: “چرا از آنجا فرار نمی کنید؟”، به شما می گویند: “چطوری فرار کنیم؟ هر طرف که بریم به دیوار بر می خوریم!” شما هم احتمالا خواهید گفت: “خوب چرا بالا نمیای؟” او هم خواهد گفت: “چیزی به اسم بالا وجود نداره! فقط عرفا و دیوونه ها درباره بالا صحبت می کنند. همچین چیزی اصلا معنی نداره.”
خوب، اگر بخواهید آنها را بلند کنید، چه چیزی خواهند دید؟ همینطور که آنها در دنیای سه بعدی معلق هستند، محل تقاطع دنیای دو بعدی و سه بعدی را خواهند دید. خوب ما را چگونه خواهند دید؟ اگر به سینه من نگاه کنند، سه خط بسته می بینند، یعنی دو دایره که بازوهای من هستند و مقطع کشیده قفسه سینه من. اگر او را تا سطح گردنم بالا بیاورم، آن سه خط تبدیل به یک دایره می شوند که گردنم است. اگر آن را بالاتر ببریم، دایره هم محو خواهد شد، چون از سرم بالاتر است. آنها ما را اینطور می بینند. آنها ممکن است فکر کنند ما نوعی وجود با توانایی های خداگونه هستیم، چون می توانیم از زندان فرار کنیم. می توانیم از دیوارها رد شویم. در واقع در دنیای آنها، چیزی نمی تواند جلودار ما شود.
حدود سال 1900 در انگلستان ویکتوریایی، این سوال مطرح شد که چه کسی ممکن است در بتواند در این ابعاد بالاتر زندگی کند؟ چه کسی توانایی عبور از دیوارها، ناپدید و دوباره ظاهر شدن و دزدی از گاوصندوق ها را دارد؟ و جواب شان هم این بود: “اشباح این قدرت ها را دارند.”
در اوایل قرن گذشته، حتی جنبش هایی بوجود آمدند که معتقد بودند اشباح در این ابعاد بالاتر زندگی می کنند. کلیسا هم وارد ماجرا شد و حتی گفتند که خدا هم ممکن است در بعد چهارم باشد. یک بار کشیشی عنوان کرد که بعد چهارم هم ممکن است برای خدا کم باشد و خدا حتما در دنیایی ابر فضایی با بی نهایت بعد حضور دارد.
خوب اتفاق خاصی رخ نداد، چون این ابعاد را نمی توانستند اندازه بگیرند. در واقع هیچ کاری نمی شد کرد. هیچ نظریه ای در مورد این ابعاد بالاتر وجود نداشت.
زمانی که سر و کله اینشتین پیدا شد و به همه گفت که زمان، بعد چهارم است و فرمول معروفش را ارائه داد، همه چیز به هم ریخت. بمب اتم ساخته شد و همه جهان را وحشت آن فرا گرفت. پس برای یک نسل، این طرز تفکر به فراموشی سپرده شد. مردم به خودشان می گفتند: “خدای من! این بعد چهارم مثل “شاگرد جادوگره” که توش همه جور نیروهای عجیب و غریب که ما نباید در موردشون بدونیم، آزاد می شن! اینها هم همه اش تقصیر فرمول اینشتینه!”
جهان های موازی
ما نظریه پردازان تئوری رشته ها، صد سال بعد از این ماجراها، تازه شروع به بررسی و مطالعه دوباره این مسایل کرده ایم و متوجه شدیم که احتمالا این ابعاد بالاتر وجود دارند. ما می خواهیم سعی کنیم با استفاده از برخورد دهنده بزرگ هادرون -که این تابستان شروع به کار می کند- و یا ماده تاریک، این ابعاد را اندازه گیری کنیم. ما اکنون می دانیم که حالتی نامرئی از ماده به نام ماده تاریک وجود دارد که 23 درصد جهان ما را تشکیل می دهد و با اینکه نامرئی است، دارای جرم است. ما امیدواریم که مدارکی از ماده تاریک پیدا کنیم چون نظریه رشته ها آن را پیش بینی کرده است.
ما همینطور می خواهیم مدرک موثقی درباره وجود جهان های موازی پیدا کنیم. اگر یک جهان موازی در این اتاق وجود داشته باشد، قوانین نیوتن در اینجا اشتباه خواهند بود.
در دانشگاه کلرادو، اولین آزمایش های اندازه گیری میزان جاذبه در مقیاس کوچک جهت بررسی نظریه گرانشی نیوتن انجام شده است. ما از این نظریه در سفینه های فضایی و کاوشگرها استفاده می کنیم ولی نه در فضایی مثل یک اتاق. این آزمایش چند سال پیش انجام گرفت و نتیجه آزمایش منفی شد. ولی معنی آن برای من این است که در کلرادو جهان موازی وجود ندارد. ممکن است جهان های موازی در همه جا وجود داشته باشند، ولی ما در کلرادو هیچ نشان تاییدی در اینباره پیدا نکردیم.
این موضوع خیلی داغ است و به صورت خیلی منطقی به دنبال یافتن این جهان های موازی هستیم.
ESP (درک فراحسی) آزمایشگاهی
فیلیس: در مورد روان بین ها که می توانند دنیاهای دیگر را ببینند، چه؟ من 180 درجه نظرم با نظر شما فرق دارد. یکی از برادران من که فیزیکدان اتمی است، و ذهنش هم به این صورت کار می کند. من بیشتر الهامی هستم و به احساسم توجه بیشتری دارم. در یک خانه تسخیر شده بزرگ شدم و در تمام طول زندگی ام، اشباح و موجودات غیر زمینی بسیاری را دیده ام.
کاکو: خوب من یک فیزیکدان هستم. ما فقط چیزهایی را باور می کنیم که بتوانیم آنها را چند بار اندازه بگیریم. ما می توانیم ماده تاریک را با اینکه نامرئی است و در جهان به میزان بسیار زیاد وجود دارد، اندازه بگیریم. خیلی اسرار آمیز است، ولی می دانیم که وجود دارد. در مورد ابعاد بالاتر، مطمئن نیستیم. یادتان باشد که در حال ساخت برخورد دهنده بزرگ هادرون هستیم و آزمایشات زیادی قرار است روی ماده تاریک انجام دهیم. ما نمی توانیم سریع قضاوت کنیم. ما فکر می کنیم که حقیقت داشته باشد. به همین خاطر، زندگی و تخصص مان را وقف ساختن این دستگاه های عظیم کرده ایم تا شاید به جهان های بالاتر دسترسی پیدا کنیم.
فیلیس: آیا خودتان تا به حال تجربه ای فرا طبیعی داشته اید؟
کاکو: خوب، ریچارد فین من که یکی از بنیانگذاران فیزیک مدرن بود و جایزه نوبل هم گرفت، یک بار خودش را درون محفظه فشار بالا محبوس کرد تا از بدن خود خارج شود و البته موفق هم شد. درباره اش مطلب هم نوشت و توضیح داد که در آن زمان چگونه به آرامی از بدنش خارج شد و به صورت معلق در هوا و از فاصله دور به بدنش نگاه می کرد.
سوالی که مطرح می شود این است که “این چه معنی می تواند داشته باشد؟” او گفت که خودش هم مطمئن نیست که دقیقا چه اتفاقی برایش افتاده است. ولی مثل رویا بود.
به عنوان یک فیزیکدان، من روی چیزی که قابل اندازه گیری باشد، کار می کنم. چیزی که قابل آزمایش باشد و بشود آن را در آزمایشگاه تکرار کرد. ما با جدیت آزمایشات مان را ادامه می دهیم.
بیایید در مورد تله پاتی (انتقال افکار) و سایکو کنسیس (حرکت ذهنی اجسام) صحبت کنیم. ما فیزیکدان ها، به این پدیده ها در قالب کارهای آزمایشگاهی نزدیک می شویم. ما اکنون می دانیم که با دستگاه MRI می توان افکار ساده را خواند.
برای مثال در ژاپن می توانید تصویر یک سگ، گربه، میز و یک توپ را به کسی نشان دهید. اگر اسکن MRI مغز او را بررسی کنید، خواهید دید که آنها با هم تفاوت دارند. با این دستگاه می توانید عملا افکار ساده کسی را که به یک جسم ساده فکر می کند، را بخوانید. شاید اکنون تا 10 فکر مربوط به اجسام ساده را بتوان خواند. ولی در آینده ای نزدیک این عدد بسیار بزرگ تر خواهد شد.
همینطور، اگر تراشه ای را در مغز یک انسان قرار دهیم، او خواهد توانست با ذهن خود اشیای پیرامون خود را کنترل کند. این حالت بسیار ابتدایی سایکو کنسیس است.
در دانشگاه Brown University، مغز نیم از کار افتاده کسی را که سکته کرده بود به یک لپ تاپ متصل کردند و او توانست مکان نما را با ذهنش در صفحه حرکت داده و حتی پازل حل کرده، در اینترنت گردش کند و ایمیل بخواند و بنویسد. او تمام این کارها را در حالی انجام می دهد که تمام بدنش فلج است.
دسترسی به افکار دیگران که زمانی کاری ممنوع و غیرممکن بود، اکنون کم کم به واقعیت نزدیک می شود.
تماس با فرازمینی ها
فیلیس: آیا فکر می کنید اگر این تراشه ها در مغز کسی کاشته شوند، امکان کنترل افکار او توسط دیگران وجود دارد؟
کاکو: تا این لحظه، جواب منفی است، چون ما فقط می توانیم چیزی را که وجود دارد، بخوانیم. ما راهی برای مجبور کردن افراد به فکر کردن در مورد یک توپ، بدون اینکه او توپی ببیند، نمی شناسیم.
اگر زمانی با تمدن های فرازمینی برخورد کنیم، ممکن است آنها بتوانند بدون اینکه کلمه ای رد و بدل شود، با ما صحبت کنند. ما در این راه هنوز در مرحله نوزادی هستیم.
فیلیس: برای سفر میان فاصله های بسیار زیاد بین ستاره ای و بین کهکشانی، باید به سرعتی بیش از سرعت نور سفر کرد یا از سیاه چاله ها و کرم چاله های درون شبکه مکان-زمان استفاده کرد وگرنه سفر هزاران و میلیون ها سال به طول خواهد انجامید. آیا چنین سفرهای بین ستاره ای، برای تمدن های پیشرفته امکان پذیر است یا فقط در داستان های علمی-تخیلی آنها را می خوانیم؟
کاکو: اول اینکه اگر شما با دانشمندان متوسط و معمولی در مورد یوفوها، بیگانگان، سفر بین کهکشانی و این جور چیزها صحبت کنید، بیشتر آنها چشم هایشان را می چرخانند، ابروهایشان بالا رفته، سقف را نگاه می کنند و پیش خودشان می خندند. به این می گویند، “اصل خنده”. احتمالا هم به شما خواهند گفت که فاصله بین ستاره ها آنقدر زیاد است که چنین سفرهایی را غیر ممکن می کند.
اما این فیزیک امروز است. امروز برای ما سفر به ستارگان دیگر امکان پذیر نیست. ما حتی از مشتری هم نمی توانیم آنطرف تر برویم. اما این فناوری امروزی ما است. اگر فکر کنید که تمدنی هزار سال یا یک میلیون سال پیشرفته تر از ما باشد، دنیاهای جدید و گسترده ای به روی ما باز خواهد شد. و یک میلیون سال در مقیاس عمر جهان مثل یک پلک بهم زدن است. پس من زمانی که کسی در مورد تمدن های فرازمینی صحبت می کند، نمی خندم، چون شاید آنها وجود داشته باشند و ما به دلیل حماقت بیش از حد، به آنها توجه نداشته باشیم.
اگر تمدنی کهکشانی وجود داشته باشد، موجودات آنجا چگونه ممکن است در کیهان سفر کنند؟ آنها کاپیتان کرک را از یک سیاره به سیاره دیگر نمی فرستند. این احمقانه ترین نوع سفر در کیهان است. میلیاردها سیاره وجود دارد. شما نمی توانید سفینه ای را به تمام سیاره ها بفرستید. کاری که می کنید این است که روباتی بسازید که بتواند یک نسخه شبیه خودش بسازد. این روبات باید بتواند روی قمرهای سیاره ها بنشیند (چون قمرها معمولا پایدارتر هستند)، در خاک آنجا حفاری کرده و چندین نسخه از خودش را بسازد. آنها به اقمار سیاره های دیگر سفر کنند و این فرایند تکرار شود. در این حالت که تعداد آنها به صورت تصاعدی زیاد می شود، تریلیون ها و تریلیون ها عدد از این روبات ها به صورت کره ای انفجاری در کهکشان پخش خواهند شد. این روند برایتان آشنا نیست؟ درست است. ویروس ها اینگونه عمل می کنند. با این روش، چند مولکول ساده در تمام بدن ما پخش می شوند و ما به مدت دو هفته سرما می خوریم.
یک تمدن کهکشانی، ممکن است روی ماه ما فرود بیایند و شروع به تکثیر خود کنند. این را کجا دیده اید؟ فیلم “2001: ادیسه فضایی” که به نظر من واقع بینانه ترین نحوه برخورد با هوش فرازمینی است.
زمانی که استنلی کوبریک این فیلم را می ساخت، با اختر فیزیکدان های بسیاری مشورت کرد و در ده دقیقه آن را نشان داد. آنها گفتند: “این از لحاظ ریاضی، کارآمد ترین نحوه سفر در کیهان است.” بعد، این ده دقیقه را از فیلم حذف کرد و فیلم آن حالت مرموز را پیدا کرد. ولی اگر آن را ببینید، متوجه می شوید که واقع گراترین با یک تمدن دیگر در کیهان است.
فیلیس: آیا فکر می کنید که HAL بتواند اتفاق بیافتد؟ منظورم این است که کامپیوترها هوشمند شوند و شروع به کنترل چیزها کنند؟
کاکو: خوب، روبات های امروزی، به اندازه سوسک ها هوشمند هستند. البته سوسک های خنگ! آنها به سختی از یک سمت اتاق به سمت دیگر آن می روند. به سختی می توانند الگوها را تشخیص دهند. واقعا خنگ هستند.
من فکر می کنم که فیلم 2001، باید 2100 می بود. در سال 2100، ما یک ایستگاه درست و حسابی در ماه خواهیم داشت. الان، ما آنقدر بدوی هستیم که اگر مدرکی دال بر یک برخورد با بیگانگان وجود داشته باشد، آن را نا دیده تلقی می کنیم. بگذارید اینطور فرض کنیم که اکنون بر روی ماه، یک کاوشگر وجود دارد که یک میلیون سال پیش توسط یک تمدن گه از کنار ما گذشته اند و در حال بررسی این بخش از کهکشان بودند، آنجا گذاشته شده. آیا ما متوجه آن می شویم؟ خیر. ما آنقدر بدوی هستیم که حتی متوجه چنین چیزی هم نمی شویم.
حالا یک سوال دیگر که کارل سیگن از خودش پرسید، این است که آیا ما آنقدر پیشرفته هستیم که بدانیم این بخش از کهکشان ما ساکنین دیگری غیر از ما دارد یا نه؟ بگذارید اینطور بگویم. اگر تمدنی کهکشانی هم وجود داشته باشد و حیات در سیارات دیگر این کهکشان وجود داشته باشد، آیا ما متوجه آن خواهیم شد؟ جواب “خیر” است.
فکر کنید که در یک جاده روستایی راه می روید و به یک تپه مورچه ها می رسید. آیا می روید جلو و به آنها می گویید: “بیایید براتون یه چیز خوشگل آوردم. براتون انرژی اتمی آوردم. من واسه شماها بهشت مورچه ها رو می سازم. من رو ببرید پیش رییستون.”؟ آیا واقعا این کار را می کنید؟ شاید حتی از روی مریضی، روی چند تایشان هم پا بگذارید! اگر کسی یک اتوبان ده بانده هم کنار لانه مورچه ها بسازد، آیا مورچه ها خواهند فهمید که اصلا اتوبان ده بانده چیست؟ آیا خواند توانست با کارگران اتوبان ارتباط برقرار کنند؟ آیا اصلا خواهند فهمید که انسان ها آن را ساخته اند؟ آنها هیچ نظری نخواهند داشت. آنها حتی راه ارتباط با انسان ها را نخواهند دانست. از فرکانس های رادیویی چیزی سر در نمی آورند. آنها نمی دانند که اتوبان چیست. ماشین و تراکتور هم برایشان نا مفهوم است.
فاصله بین ما و مورچه ها در مقایسه با فاصله ما و آنچه به عنوان تمدن نوع سوم معروف است، حقیقتا ناچیز است. پس اگر تمدن نوع سومی در حیات پشتی خانه مان هم وجود داشته باشد، حتی متوجه آن هم نخواهیم شد. ما مثل مورچه ها، سرمان را می خارانیم و همدیگر را بهت زده از اینکه این اتوبان چه چیزی می تواند باشد، نگاه می کنیم.
سفر در زمان امکان پذیر است
فیلیس: آیا فکر می کنید بتوان یک ماشین زمان ساخت؟
کاکو: احتمالش وجود دارد. با قوانین فیزیک جور در می آید.
شما به مقادیر بسیار زیاد انرژی نیاز دارید. تقریبا به اندازه یک سیاه چاله. ماکل جی فاکس و دلورین نمی توانند آن را بسازند.
اینشتین گفت: “زمان مثل یک رودخانه پر پیچ و خم است. ما آن را با استفاده از ماهواره های متعدد اندازه گیری می کنیم. سرعت کار یک ماهواره GPS در فضا بسیار کمتر خواهد بود. ما این را هر روز اندازه می گیریم. اگر اینشتین نبود، GPSها هم نمی توانستند وجود داشته باشند. ولی مسئله جدید این است که رودخانه زمان، ممکن است انشعاباتی هم داشته باشد. اگر این مسئله اتفاق بیافتد، می توانید در زمان به عقب برگردید.
این مطالب نتیجه معادلات اینشتین است و دیگر رویاهای یک شخصیت داستان های علمی-تخیلی نیستند. ما محاسبات ریاضی این مسایل را داریم. مدل های بسیار بسیار زیادی پیشنهاد شده اند که با نظریات اینشتین همسو هستند. مشکل اصلی انرژی است. برای این کار به میزان قابل توجهی انرژی نیاز است. زمین انرژی زیادی صرف می کند تا من روی سطح آن باقی بمانم. به همین ترتیب، انرژی زیادی برای یک ستاره نیاز است تا شبکه مکان و زمان را خم کند و این چیزی است که برای سفر در زمان به آن نیاز دارید. در کتابم، یک طرح برای این کار ارائه داده ام.
فیلیس: آیا کتاب های علمی-تخیلی می خوانید؟
کاکو: بله. در گذشته ها، کتاب های ایزاک آسیموف را خیلی می خواندم.
فیلیس: من در دبیرستان کلاس داستان های علمی-تخیلی داشتم. آیا کتاب “چروک زمان” نوشته مادلین لانگل را خوانده اید؟
کاکو: بله. در حقیقت در آن کتاب، یک tesseract (تسرکت) بود که به عنوان دروازه عمل می کرد. تسرکت یک ابر مکعب از هم باز شده چهار بعدی است.
یک درصد
فیلیس: آیا هیچ یک از بحث های محققین یوفوها برای شما جالب توجه است؟
کاکو: من گزارش های رویت یوفوی بسیار زیادی را مطالعه کرده ام، ولی متوجه شدم که 99 درصد آنها را می توان به صورت اکوهای راداری، گازهای مرداب، سیاره زهره، ماهواره های هواشناسی، شهابسنگ ها و ناهنجاری های آب و هوایی یا چیزهای دیگر توضیح داد. آن یک درصد باقی مانده است که مو را بر بدن انسان راست می کند. آنها را نمی توان به راحتی توضیح داد. یکی از معروف ترین آنها مشاهده هواپیمایی JAL از آن جسم عجیب بود.
سخت ترین توضیح مربوط به رویت های راداری و مشاهدات بصری یک فرد یا در مواردی، کل مسافران و خدمه یک هواپیما می شود.
این مشاهدات همینطور پشت سر هم گزارش می شوند. همیشه مردمی هستند که می گویند: “من یک چیزی دیدم.” ما به مدارک معتبرتری نیاز داریم. مثلا DNA بیگانگان. اگر آن را داشته باشیم، دیگر بحث تمام می شود. ولی هنوز آن را نداریم.
در درجه دوم، یک سفینه بیگانه. آن هم می تواند به بحث ها خاتمه دهد. هر نشانه ای که درباره فرهنگی بیگانه باشد یا چیزی متفاوت از اطلاعات ما باشد. عده ای هم می گویند که شاید فناوری های امروزی ما از بیگانگان گرفته شده است، ولی این نظریه قابل آزمایش نیست.
فیلیس: منظورتان مهندسی معکوس است؟
کاکو: این مسئله قابل آزمایش نیست. من می توانم بگویم مهندسی معکوس نیست، چون کسانی که فلان ترانزیستور یا چیزهایی از این دست را ساخته اند، می شناسم و می دانم که با کار و تلاش و صبر بسیار به نتیجه رسیده اند. اما زمانی که از برخورد با بیگانگان صحبت می کنید، باید مدرک محکمی ارائه کنید. آن هم DNA بیگانه یا یکی از سفینه هایشان است. تا آن زمان، این بحث و جدل ها ادامه خواهد داشت.
فیلیس: بعضی ها می گویند که بیگانه ها می توانند خود را نامرئی کنند.
کاکو: خوب ما هم بزودی قادر به این کار خواهیم بود. ما بزودی و در طی چند دهه آینده خواهیم توانست یک جسم را در محدوده نور مرئی، نامرئی کنیم. در کتابم یک فصل کامل در اینباره نوشته ام.
شاید آنها اینجا باشند. شاید نامرئی باشند. ممکن است هیچ وقت این را نفهمیم. ولی نظر شخصی من این است که ما ممکن است آنچنان برای آنها جالب توجه نباشیم. آنها ممکن است هر از چند گاهی بیایند و سری به ما بزنند، اما آیا شما دلتان می خواهد با مورچه ها مصاحبه داشته باشید؟ فکر نمی کنم.
ما فکر می کنیم آنقدر مهم هستیم که آنها بخواهند پیش ما بیایند و ما را از فناوری هایشان آگاه کنند. آخر چرا باید چنین کاری کنند؟ ما آنقدرها هم که فکر می کنیم موجودات جالبی نیستیم. اگر آنها بتوانند سفرهای بین ستاره ای داشته باشند، دست کم 2000 سال جلوتر از ما هستند. به این معنی که ما آنچنان جذابیتی برای آنها نداریم.
منبع : مجله همشهری
No comments:
Post a Comment