برپایه نوشتارهای طبری (1)، الواقدی (2)، و ابن هشام (3)، در ماه رمضان سال 627 میلادی، محمد گروهی را به فرماندهی «زید بن حارث» برای رویاروئی با افرادی که در وادی القراء بسر میبردند به آن ناحیه گسیل داشت. زید بن حارث در این محل با افراد طایفه «بنی فزاره» برخورد کرد و در نبردی که بین آنها در گرفت، برخی از سربازان زید بوسیله «بنی فزاره» کشته و برخی از جمله خود زید زخمی شدند و به گونه ای که مسلمانان بدن زخمی شده زید را در بین کشته ها یافتند و آنرا با خود به مدینه بردند. هنگامی که زید به مدینه بازگشت سوگند خورد تا انتقام شکست خود را از «بنی فزاره» نگیرد از انجام روابط جنسی خودداری خواهد کرد. پس از اینکه زخم های زید بن حارثه التیام پذیرفت، محمد او را به فرماندهی نیروئی دوباره برای رویاروئی با بنی فزاره گسیل داشت. زید، این بار با بنی فزاره در وادی القراء روبرو شد و این بار تلفاتی بر آنها وارد آورد و در نبرد پیروز گردید. در این نبرد، «قیس بن المسحر» موفق شد «مصعب بن حکمه» را از پای در آورد، و فاطمه دختر ربیعه، یکی از دختران فاطمه وعبدالله بن مسعده را نیز به اسارت بگیرد...زیبد بن حارث، به قیس بن المسحر دستور داد بنابر سفارش رسول الله، «فاطمه» را، که زنی بسیار سالخورده و همسر مالک بود به قتل برساند و او به وحشیانه ترین وضع ممکن او را کشت. زید و قیس؛ هر یک از پاهای فاطمه را با طنابی به پای یک شتر گره زدند و آنگاه شتر ها را در دو جهت مختلف به حرکت در آوردند، و در نتیجه بدن آن زن فرتوت و سالخورده، به دو شقه تقسیم گردید.آنگاه دختر دیگر فاطمه و عبدالله ابن مسعده را نزد محمد آوردند. دختر فاطمه بانوئی بسیار فرهیخته بود و بین اهل طایفه اش به غایت احترام داشت و چون «سلام بن عمر» او را دستگیر کرده بود، قاعدتا «سبی» (غنیمت) او بود و به او تعلق میگرفت. ولی محمد که از فاطمه خوشش آمده بود، از «سلام» خواست تا او را به وی ببخشد. سلام، ناچار خواست محمد را پذیرفت و او را در اختیار محمد قرار داد.
(1) تاریخ طبری جلد 8 برگهای 96 و 97
(2) الواقدی جلد دو برگهای 564-565
(3) ابن هشام جلد 4 برگهای 617، 618، منبع عربی
منبع: نگاهی نو به اسلام برگ 324 - دکتر مسعود انصاری