بازی چراغ خاموش کنی
از زبان دختر عزیز دردانه شاه ، یعنی تاج السلطنه
بازی بود که پدرم(ناصرالدین شاه)اختراع نمود و اسم آن را چراغ خاموش کنی گذاشته بودند...میخواست بداند کدام خانم های حرمسرا با هم دشمن و کدام دوست هستند و این بهترین وسیله برای فهم این کار بود. این بازی عبارت بود از : خاموش کردن چراغ. در تاریکی، حکم قطعی در آزادی داشته؛ همدیگر را ببوسند، کتک بزنند، گاز بگیرند، کور کنند، سر بشکنند، دست بشکنند، مختار بودند. تمام این خانم ها در اول شروع به بازی، در میان تالار می نشستند؛ مشغول صحبت بودند. پدرم در روی صندلی، پهلوی دکمه چراغ می نشست. همین طور که اینها مشغول صحبت بودند، چراغ را خاموش می کرد. يك مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر، صداهای فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند، فغان بر پا؛ هر کسی مشغول کاری. اگر با اخلاق بود، فورا به گوشه ای خزیده، خودرا در زیر نیمکت یا میز یا صندلی مخفی کرده، جانی به سلامت در می برد. اگر وحشی بود، كتك میزد و كتك میخورد. و البته میدانید: در همه جا، اکثریت با اشخاص شرير است. پس، در همین بینها که صدای هیاهو شیون می کرد، و تاریکی مطلق بر عظمت آنها می افزود و يك محضر غریبی به حاضرین مینمود: مثل یکی از زاویه های جهنم که انسان منتظر هزاران خطر است، ناگاه چراغ روشن و هر کس به هر حالتی بود دیده می شد. اغلب لباس ها پاره پاره، گونه ها و صورتها خون آلود، عریان ومكشوف العوره که از شدت کتک خوردن قطعه ی بزرگ لباسشان فقط يك ربع متر بود؛ صورتها موحش، موها پریشان، چشمها سرخ و غضبناك. اغلب آنهایی که با احتیاط تر بوده، در زیر میزها و صندلی ها پنهان و پاها ودست ها بیرون، هیکل های عجیب غریبی".
No comments:
Post a Comment