Friday, September 06, 2024

خصال یعقوب لیث صفاری


یعقوب مردی بود سپاهی منش اما خردمند و با وقار. در امور و حوادث نه از حزم و احتیاط دور می شد و نه در شک و تردید می ماند. در پیشبرد مقصود پایداری و ثباتی کمنظیر داشت. به سبب همین استقامت بود که " حسن بن زید علوی " او را {سندان} میخواند. به تجمل علاقه ای نداشت. و با سادگی و بی تکلفی زندگی میکرد. در سفر های جنگی غالبا سبکبار میرفت و از لوازم تجمل که غالبا بین امراء و جباران عهد متدوال بود ، چیزی همراه نمیبرد و میگفت اگر من در این باب تکلف کنم لشگریان و سرکردگان نیز ، اقتداء به من خواهند کرد و آنوقت با این بار گران ، راه های دراز بیابان را که چهارپایان گرانبار را خسته و فرسوده میکند ، نمیتوان طی کرد.

 یعقوب غالبا بر پاره ای نمد ، که طول و عرض آن از چند وجب نمیگذشت ، مینشست و سپرش را در پهلوی خویش می نهاد و تکیه بدان میکرد. و اگر میخواست بخوابد ، پارچه ای را به زیر خویش افکنده و سر را بر سپر نهاده و می خفت. البته غلامان و خاصانش ، گرد خیمه او پاسبانی میکردند ، لیکن سادگی و بی تکلفی او ، خود پاسبانش بود. غذای او نیز ساده و بی تکلف بود. قدری برنج و گوشت بود که گاهی نوعی خامه یا فالوده با آن میخورد. به هر حال ، غذایی نامطبوع درشت و بی تکلف بود. لباس او غالبا ساده بود رنگ کرده و از آن نوع که آن را فاخته یی میخوانند. یعقوب کمتر میخندید و هزل و شوخی را دوست نمیداشت. اما گاه لطیفه هایی از {هر بن یحیی} ـ که به شوخی و بذله گویی مشهور بود ـ او را می خندانید. تفریح عمده اش آن بود که غلامان و کودکان را در خانه میپرورانید و در اوقات فراغت آنان را وا میداشت که با یکدیگر بازی و زد و خورد کنند ، و به یکدیگر سنگ فلاخن بیندازند و یعقوب از تماشای بازی و شوخی شان لذت میبرد. تنها تجمل عمده دربار او نیز مبتنی بود بر فکر ذخیره و احتیاط در امر سپاه و جنگ. این تجمل نیز عبارت بود از دسته ای از لشکریان خویش ، را که تعداد آنها در بعضی مواقع حتی به هزار نفر نیز میرسید ، گرز هایی به دستشان میداد که هر گرز ، هزار مثقال طلا داشت. دسته ای دیگر را که همچنین تعدادشان به همان اندازه بود ، گرز های سیمین میداد و وزن هر گرز هزار مثال نقره بود. یعقوب این دو دسته از لشگریان را با لباس های فاخر و جالب می آراست ، و در مواقع سلام ، و در مواردی که فرستاده های خلافت عباسی به درگاه او می آمدند ، این حشمت و تجمل را یعقوب به رخ آنها میکشید. با این همه ، این مقدار طلا و جواهر را یعقوب از روی احتیاط بدین ترتیب برای روز حاجت ذخیره میکرد ، و موقع حاجت نیز از فروش و خرج آنها دریغ نداشت. در کار لشگر ، یعقوب دقت و احتیاطی به نهایت می ورزید. تختی بلند از چوب داشت که در لشکرگاه ، نیز از فراز آن میتوانست بر احوال سپاهیان نظاره کند. از این رو غالبا بر روی آن مینشست و در کار لشکرکشی دقت میکرد و اگر در کار افراد یا دواب ، گهگاه بی نظمی ، نقصی یا خللی مشاهده میکرد ، بی درنگ به رفع یا اصلاح آن می پرداخت. در در لشکرکشی ها خود غالبا به تنهایی برای کسب معلوماتی از وضع اردوی دشمن به جاسوسی میپرداخت. همین مراقبت در لشگر ، سبب شده بود که لشگر او از حیث نظم و انظباط بر لشگر دشمن برتری داشته باشد. غلامبارگی که صفت بارز اکثر سلاطین روز بود ، در او وجود نداشت...


عبد الحسین زرین کوب. تاریخ ایران بعد از اسلام.


No comments:

Post a Comment