از پس پنجره ها
بر سر شاخه نورانی ماه
من تو را می بوسم
قطره ای بارانم
تویی اقیانوسم
مهربانی نامت
همه ی خوبی ها
خفته در روشنی چشمانت
به تو تا یک نفسی
خلوت راز پر از احساسم
تا که می اندیشم
میشود آتشگین
تن و جانم ناگاه
شعرها توفانی از همه سو
در فراخای دلم می جوشند
و تو را با همه فاصله ها
در شب قیرینم
خفته آغوش خودم می بینم
من چه اندازه از عشقت به جهان رنگینم
من چه مبهوت توام
بتو در خلوت تنهایی سبزم هر گاه