هیچ واژه در جهان
چنانچون واژه خدا خون نریخته است
و پیامبران رحمت از پس خود
دره هایی از وحشت به جای نهادند
و کتاب هایی که جنایات را موعظه می کنند
و مقدس چه واژه دهشتناکی است
که نور را به آن سر می برند
در آستان تاریکی
و عاشقانه های مرا
که عطر جاری دوست داشتن
در بیکران زلالش موج می زند
و مقدس چه واژه خونریزی است
با چکاچاک شمشیرها و برق نیزه ها
و جنگ های صلیبی
و حمله ها و هجوم ها
و آنک
سپاهیان اسلام
با نام خدا بر لبانشان
و کتابسوزانها
و سربریدن ها
و غلمان و کنیز ها
و بازارهای برده فروشان
و انسان تحقیر شد
و ابدیتی از یاس
در افقهای تاریکش
و روحش به زنجیر
با وعده های دروغین
و زنان بدل به روسپیانی در بهشت
و من در خشکسالان عاطفه
و قلع و قمع ترانه ها
از میان اینهمه خدایان
به خویشتن خویش پناه می برم
به تقدیر نهفته در دستانم
که به بندگی هیچ خدایی تن در نمی دهد
هیچ واژه در جهان
چنانچون خدا خون نریخته است
و مقدس چه واژه دهشتناکی است
کلماتشان بوی خون می دهد
قهقهه هایشان بوی خون می دهد
نمازهایشان بوی خون میدهد
خون
خون
خون
چنانچون واژه خدا خون نریخته است
و پیامبران رحمت از پس خود
دره هایی از وحشت به جای نهادند
و کتاب هایی که جنایات را موعظه می کنند
و مقدس چه واژه دهشتناکی است
که نور را به آن سر می برند
در آستان تاریکی
و عاشقانه های مرا
که عطر جاری دوست داشتن
در بیکران زلالش موج می زند
و مقدس چه واژه خونریزی است
با چکاچاک شمشیرها و برق نیزه ها
و جنگ های صلیبی
و حمله ها و هجوم ها
و آنک
سپاهیان اسلام
با نام خدا بر لبانشان
و کتابسوزانها
و سربریدن ها
و غلمان و کنیز ها
و بازارهای برده فروشان
و انسان تحقیر شد
و ابدیتی از یاس
در افقهای تاریکش
و روحش به زنجیر
با وعده های دروغین
و زنان بدل به روسپیانی در بهشت
و من در خشکسالان عاطفه
و قلع و قمع ترانه ها
از میان اینهمه خدایان
به خویشتن خویش پناه می برم
به تقدیر نهفته در دستانم
که به بندگی هیچ خدایی تن در نمی دهد
هیچ واژه در جهان
چنانچون خدا خون نریخته است
و مقدس چه واژه دهشتناکی است
کلماتشان بوی خون می دهد
قهقهه هایشان بوی خون می دهد
نمازهایشان بوی خون میدهد
خون
خون
خون
مهدی یعقوبی