مشروطيت و اتحاد؛ راه نجات ايران! در گفتگو با احمد کسروی ( 76 سال پيش – 1322)
توضيح: خوانندگان نشریهء «پرچم» (1322)، به صاحب امتیازی احمد کسروی، پرسش هایی را مطرح می کردند و کسروی به آنها پاسخ می داد. جالب است که این پرسش و پاسخ ها پس از گذشت هفتاد و شش سال همچنان سخن روز ماست و ما در اينجا چند نمونه از آنها را برايتان دستچين کرده ايم.
پرسش: شما در نوشته های خود به مشروطه اهمیت بسیار می دهید در حالی که ما دیدیم در ایران از مشروطه چیزی بدست نیامد. علت چیست؟
پاسخ: پیش از آنکه دربارهء مشروطه سخن بگویم باید یک نکته را روشن کنم و آن اینکه شما می گویید چون مشروطه در ایران نتیجهء مهمی نداده نباید به آن اهمیت داد
داد. شما می خواهید از “نتیجه” یک چیزی به نیکی یا بدی آن پی ببرید.
این کار در جایی درست و شایسته است که گوهر یا ماهیت آن شناخته نشده باشد. چیزی که ما گوهر و ماهیت آن را می شناسیم و می دانیم که نیک است، اگر نتیجهء بدی از او دیدیم باید جستجو کنیم که آن نتیجه بد از آن چیز نیکو چه علت داشته است.
«مشروطه» و یا «سررشته داری توده مردم» [دمکراسی] چیزی نیست که کسی دربارهء آن گمان بدی داشته باشد. همه آن را به نیکی و نیکویی می دانند.
ماهیت و گوهر مشروطه آن است که مردمی که در یک کشور زندگی می کنند آن را خانه خود بدانند و به آبادی آن دلبسته باشند و در راه نگهداری آن کوشش جانفشانی و کنند.
از طرف دیگر، در نظام مشروطه یک پادشاه بجای اینکه خودکامه و خودرأی باشد و به سر مردم بزند، رشتهء کارها را به مردم بسپارد تا نمایندگان مردم قانون بگزارند و خودش به کارهای کشور دیده بانی نماید.
مشروطه این است. این کجایش بد است؟ شما چه ایرادی به آن دارید؟
ضمن اینکه مشروطه چیزی است که در جاهای دیگر نتیجهء خوب داده و موفق بوده است. مشروطه، پیش از آنکه به ایران برسد، در کشورهای دیگر روان بوده و نتیجه اش دانسته شده که نیک است. زیرا کشورهای اروپا و امریکا در سایهء همین مشروطه پیشرفت کرده اند.
در اینجا نمی توان از نتیجهء یک چیز، به بدی آن پی برد بلکه باید گفت: سبب آنکه مشروطه در ایران به نتیجهء نیکی نرسید این است که در این کشور آلودگی هایی هست که باید آنها را جستجو و چاره جویی کرد.
اما آلودگی ها در ایران چیست؟ آلودگی های ایران وجود بدآموزی ها و کیش های پراکنده گوناگون است. مشروطه را همین ها بی نتیجه گذاردند.
ببینید در یک کشور آلودگی بالاتر از این چه باشد که یک ملای بیسوادی بالای منبر رود و بگوید: «مردم میهن پرستی همان بت پرستی است»! و یکی نباشد که به دهان آن ملای پلید بزند.
من از شما می پرسم میهن پرستی چیست؟ میهن پرستی همان است که مردم یک کشوری آن کشور را خانه خود بدانند و به آبادی آن دلبستگی نشان بدهند. میهن پرستی آن است که بیست میلیون نفر با یکدیگر همدست شوند و در سود و زیان همباز باشند و در پیشامدها از یکدیگر پشتیبانی کنند. این معنی میهن پرستی است. میهن پرستی وظیفهء هر کس است. نمی توان اختیار خانه و کاشانهء خود را بدست بیگانگان و کسانی که اشتیاقی به میهن ندارند سپرد.
این است که می گوییم میهن پرستی بر هر کسی که به آبادی و آزادی کشورش علاقه مند است واجب است. میهن پرستی معنایش همین است. پس آن ملای پلید که بالای منبر می رود و علیه میهن پرستی سخن می راند نادان است، نفهم است، دلش به مردم نمی سوزد، تنها در اندیشهء پر کردن شکم خود می باشد. در انقلاب مشروطه هم همین ملاهای نادان و شکم پرست بودند که سنگ راه شدند و و جلوی پیشرفت آن را گرفتند.
پرسش: آیا شما امیدی به بهبود اوضاع این مملکت دارید؟ آیا این مردم اصلاح خواهند شد؟ آیا مردم ایران از این درماندگی بیرون آمده و به پای مردم دیگر کشورهای مترقی جهان خواهند رسید؟
پاسخ: من می گویم چرا نتوانند، ایرانیان چه چیزشان کمتر از دیگران است؟ آیا در نیروی مغری ناتوان تر می باشند؟ ایرانیان از اروپائیان کمتر نیستند و هیچ مانعی نخواهد بود تا به پای آنها برسند. چیزی که هست این بدبختی ایرانیان و این حال بدی که امروز دارند، نتیجهء یک شکست نظامی یا یک اشتباه سیاسی نبوده و چارهء آن ساده و آسان نمی باشد. این بدبختی ایرانیان نتیجهء یک رشته گرفتاری هایی است که از هزار سال پیش آغاز یافته و ریشه دوانیده است. چاره اش به کوشش های ریشه دار سختی نیازمند است. به همین جهت، این چاره جویی کار هرکسی نیست.
پرسش: زمان رضا شاه ترقی مختصری دیده شد و امیدی در دل ها پدید آمد اما دیدیم همین که او رفت ترقیات نیز رفت و باز به حال 20 سال پیش بازگشتیم. علت این درد چیست؟ چاره اش چیست؟
پاسخ: همین پرسش گواه نیکی به سخن ما می تواند باشد. اینکه ایران در زیر پا مانده پیداست که کشور ناتوان است و نیرویی برای نگهداری خود ندارد. اکنون باید ببینیم چرا این کشور نیرو ندارد. باید برای روشنی سخن یک مثالی بزنم. فرض کنید اتومبیلی به گودالی افتاده و در راه مانده است و 10 نفر میخواهند آنرا تکان داده بیرون آورند. اکنون اگر همه آن 10 تن بخواهند که آنرا تکان بدهند و همگی به یکباره به اتومبیل چسبیده تکان دهند، و همگی به یک سو و یک جهت فشار دهند، از این خواستن و دست بهم دادن یک نیروی بزرگ پدید می آید که برای تکان دادن و بحرکت درآوردن یک اتومبیل کافی است. اما اگر از آن 10 نفر، چند نفر بخواهند و چند نفر نخواهند، یا در جهت مخالف قرار بگیرند و یا عده ای کنار بنشینند و بی تفاوت باشند، پیداست که نیروی لازم برای به حرکت درآوردن اتومبیل پدید نخواهد آمد و اتومبیل همچنان در آن گودال خواهد ماند. این را بعنوان مثال یاد کردم. دربارهء کشور و تودهء مردم نیز چنین است. در کشوری که [در 1322] بیست میلیون نفر جمعیت دارد، اگر همگی آنها به نگهداری کشور و به آزادی آن علاقه مند باشند و کوشش و جانبازی در راه نگهداری آن بخواهند، و همگی با یکدیگر همدل و هم اندیشه باشند، از اینجا یک نیروی بیست میلیونی پدید می آید و آن کشور نیرومند و سربلند و آزاد زندگی می کند.
پرسش: مگر ایرانیان میهن پرست نیستند؟ چرا ایرانیان علاقه مند به سرنوشت کشور خویش نیستند؟
پاسخ: در ایران نام “میهن پرستی” رواج یافته و از سوی دیگر یک دسته از مردان غیرتمند و با شرف در میان مردم هستند که بی گمان علاقه به آزادی کشور دارند و ما در پیشامد شهریور 1320 دیدیم که از میان افسران، چه مردان جانباز غیرتمندی پدید آمدند. ولی گفتگو از همه توده و مردم ایران است. این توده معنی میهن پرستی را نمی داند و بیشتر مردم دلبستگی به کشور را ندارند.
در ایران چند گونه دسته بندی هست: دسته بندی مذهبی، دسته بندی نژادی و زبانی، دسته بندی پیشه ای و غیره. ایرانیان سی – چهل دسته می باشند. شما هر دسته را جداگانه از دیده بگذرانید و به این بیاندیشید که چه علاقه ای به کشور خود دارند و در روز نیاز، این افراد چه جانفشانی می توانند بکنند؟
از میان همه این دسته ها، شما همان شیعیان را که جمعیت انبوه ایرانند را در نظر بگیرید. آیا اینها علاقه به کشور خود دارند؟ اگر بگویید دارند، دروغ گفته اید. اینها با دستور ملاها آشکارا با کشور و قانون و آزادی و رفاه دشمنی می کنند. آشکارا می گویند: میهن پرستی چیست؟! آشکارا بیگانه پرستند. آشکارا می بینیم هر زمان که پای بیگانه به این کشور می رسد، این شیعیان دو آتشه شادی می کنند و زبان به سرزنش غیرتمندان و میهن پرستان باز می کنند. [اشاره کسروی به شادی آخوندها پس از اشغال ایران و مجبور کردن رضا شاه از ایران است].
حال برویم سراغ جوانان درس خوانده و تحصیلکرده. اینان درمانده تر از دیگران می باشند. بیشتر آنها و نه همه شان، این را یاد گرفته اند که می گویند: آدم باید زیرک باشد، پول دربیاورد، چند روز زندگانی را با خوشی سر کند و از این دست سخنان.
از سوی دیگر این بیچارگان چون به بیماری “جداسری” گرفتارند، اگر 10 نفر در یکجا گرد آیند 10 دسته خواهند بود و هیچکدام گردن به گفته دیگری نخواهد نهاد.
این است اندکی از احوال مردم ایران. پیشامد شهریور 1320 بهترین نمایش از حال این کشور بدبخت بود. در آن پیشامد شما دیدید که بیشتر افسران چه غیرتی از خود نشان دادند. از آن سوی، تودهء مردم، بجای آنکه از این پیشامد اندوهناگ گردند و به غمخواری نشینند، بی دردانه به جنب و جوش شرم آوری برخاستند و هر دسته ای پی آرزوی خود گرفتند. ایل ها دوباره به راهزنی پرداختند و راه ها را بستند و به لخت کردن مردم روی آوردند. روستائیان آذربایجان به راه آهن ریختند و آهن های آن را کندند و به غارت بردند. راه آهنی که با زحمت بسیار کشیده شده بود.
بعد از تبعید رضا شاه، ملایان دوباره جان گرفتند و بساط امر به معروف و نهی از منکر را برپا کردند. روزنامه نویسان فرصت یافته به دشنام نوشتن و بدگفتن شتافتند. مقدسان و دین داران به کارهای 20 سال پیش خود بازگشتند و رخت عوض کردند [تغییر لباس دادند] و خزینه های عمومی گرمابه ها بگشودند. [در زمان رضا شاه خزینه ها ممنوع شد و بجای آن لوله کشی مرسوم گردید]. دوباره روضه خوانی و سینه زنی رواج یافت و پولداران از هر گوشه کشور به آهنگ کربلا رفتن به تهران ریختند و در ظرف 2-3 ماه بیست و یک هزار نفر ارز خریده، با دل هایی پر از شادمانی راهی کربلا شدند. در آن میان آنچه کمتر پدیدار میشد غمخواری برای کشور و علاقمندی به آن بود.
پرسش: شما از يکسو بر این باور هستید که آینده ایران خوب است و از سوی دیگر می گویید در دسته های مختلف این توده مردم آلودگی هایی وجود دارد که مانع بهبود کشور میشود. بنظر شما دقیقا چاره کار چیست؟
پاسخ: اینهایی که گفتیم عیب هایی در نژاد و گوهر ایرانیان نیست. این عیب ها نتیجه یک رشته گرفتاری هایی است که می توان آنها را از میان برداشت.
داستان ایران با حال کنونی اش داستان باغی است که زمین پاک و هوای صاف و آب فراوان دارد و در خور آن است که درختان تنومند و باروری بپروراند ولی بیماری های گوناگونی از سال ها پیش در درخت های آنجا پیدا شده و تا ریشهء آنها رخنه کرده و بهمین دلیل است که کمتر درختی در این باغ میوه درست و حسابی می دهد و نهال هایی که میوه می دهند آنها نیز کرم زده و بیمارند.
در ایران نیز از هزار سال پیش گرفتاری هایی پیدا شد و تودهء مردم را آلوده کرد و این آلودگی روز به روز بیشتر گردید. و اکنون حال این تودهء مردم همان است که در پاسخ پرسش قبل گفتیم. ولی ذات ایرانیان نژاد پاک است و بخاطر همین ما نومید نیستیم. چیزی که هست باید به همه این گرفتاری ها چاره کرد وگرنه نتیجه ای در دست نخواهد بود.
من بارها در این باره سخن رانده ام و گفته ام که سرچشمهء گرفتاری ایرانیان، و دیگر شرقیان، آن بد آموزی های زهر آلودی است که از هزار سال پیش پیدا شده و روز به روز رواج بیشتری یافته و در زمان ما نیز یک رشته بدآموزی از اروپا آمده و با آنها درهم گردیده اند.
No comments:
Post a Comment