برای اولين بار در دوران قاجاريه كاركنان سفارت انگليس دوچرخه را به ايران آورده و در ابتدا مردم آن را بچه شيطان لقب داده و آن را وسیله و نماد شیاطین و از نشانه های ظهور میدانستند
دوچرخه یا مرکب شیطان
دوچرخه توسط انگلیسیها به ایران آمد. همراهِ دونفر نوجوان پانزده شانزده ساله زیباروی نیکواندام با شلوارهای کوتاه تا بالای زانو که در میدان مشق(شمالغرب میدان توپخانه) به نمایش گذاشته شد و جمعیتی از هرگروه وطبقه که برای تماشایش گرد میآمدند.
مرکوبهای دوپایی که فی المجلس نام «مرکب شیطان» برآن نهاده شد و راکبینی در زیبایی رخسار و گوشت(!) و قالبی متناسب و ساق و رانهایی برهنه که «بچه شیطان» نام گرفته بودند...همراه حرکاتی محیرالعقول یعنی سوار شدن و برآنها تاختن و پیچ و تاب خوردن که جز «بچه شیطان» نمی توانست، رویشان بند شود! ...پس از آن نیز چند بچه بازاری و حاجی زاده در زمره خواهندگان آن درآمدند...
محل فروش دوچرخه، مغازه ای در ابتدای منوچهری مقابل سفارت انگلیس بود. اما چیزی نبود که مالکانش بتوانند در انظار، نمایشش بدهند یا درمعابر راه بروند زیرا علاوه بر «الخناس» بودنشان که متظاهرین به تقدس با دینشان بسم الله گویان و لاحول زنان رو برگردانده باید از شرشان به خدا پناه میبردند از دست اراذل نیز مصون نبودند...زیرا نمیتوانستند جان سالم به دربرند و خود و مرکب شیطان شان را سنگسار میکردند.
...بااینکه سالها بعد هم تاحدی دوچرخه کثرت پیدا نمود اما هنوز دوچرخهسواری نمیتوانست بدون آزارِ ندیدبدیدها به مسیرخود بدون برخورد با مزاحمین ادامه دهد. پرواضح است، اسبابی بود مانند دیگر پدیده ها و هر تازه رسیده که قبل از هرچیز به آن انگ شیطان و گناه، خورده بود، بنابراین نمیتوانست مورد پذیرش قرار بگیرد و جنبه انتفاعی آن ملاحظه بشود آن هم وسیلهای عجیبهای چون دوچرخه که (این سوال مطرح را مطرح میکرد) که چگونه ممکن می شود دو چرخ و بدون تکیه گاه، سرپا ایستاده خاصه که کسی هم بر آن سوار شده تاخت بکند مگر آنکه او را شیطان ساخته و بچه شیطان سوار شود!
با رایج شدنش...درهمان خیابان منوچهری به سرپرستی ارمنیای به نام «ادیک» تعمیرگاهی دایر شد و بعد دکانهای دیگری در خیابان علاءالدوله(فردوسی) و ناصریه(ناصرخسرو)،(اما مخالفت ها ادامه داشت چون میگفتند) چندین مفسده دیگر هم همراه دارد (به زعم مخالفان)مثل اینکه تعمیرکاران، به بهانه یاد دادن دوچرخهسواری، زینِ دوچرخه را در دست نگه میدارند و دنبال متعلمین غالبا نوجوان، راه میافتند یا اعیان زادگان با خریدن آن باعث حسرت فقرا می شوند یا اراذل و ادانی ...و «دست به دهان برس» های مُنحرف الاخلاق با وعده سواری آن (میتوانند)بچهی فقرا را اغواء کنند! ..اما کمی بعد فوائد عامه آن مشخص شد مثل اینکه میشد ظرف چند دقیقه از جایی به جای دیگر منتقل شد یا چند ظرف غذا یا بارهای مختلف را برآن بست و در اسرع وقت به مقصد رساند!
منبع: جعفر شهری - تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم(زندگی، کسب و کار)
No comments:
Post a Comment