بشر همان است که خود می سازد
بشر ، نه فقط آن مفهومی است که از خود در ذهن دارد ، بلکه همان است که از خود می خواهد . آن مفهومی است که پس از ظهور در عالم وجود ، از خویشتن عرضه می دارد . همان است که پس از جهش به سوی وجود ، از خود می طلبد . بشر هیچ نیست مگر آنچه از خود می سازد . این ، اصل اول اگزیستانسیالیسم است . بشر پیش از هر چیز وجود می یابد و موجودی است که به جهش به سوی آینده ، وقوف دارد . شخص قهرمان ، خود ، خویشتن را قهرمان می کند . شخص زبون خود را زبون می سازد
بشر اخلاق خود را می سازد
بشر مسئولیت کلی دارد
اگر به راستی وجود مقدم بر ماهیت است ، پس بشر مسئوول وجود خویش است . بدین گونه ، نخستین کوشش اگزیستانسیالیسم آن است که فرد بشری را مالک و صاحب اختیار آنچه هست قرار دهد و مسئوولیت کامل وجود او را بر خود او مستقر کند . هنگامی که می گوییم بشر مسئوول وجود خویش است ، منظور این نیست که بگوییم آدمی مسئوول فردیت خاص خود است ، بلکه می گوییم هر فردی مسئوول تمام افراد بشر است . در حقیقت ، امور جهان چنان خواهد بود که بشر تصمیم می گیرد این امور انچنان باشد . آیا این سخن به این معنی است که من باید خود را تسلیم گوشه گیری و کاهلی کنم ؟ نه . من پیش از هر چیز باید دست به کاری بزنم . منظور آن است که خود را از توهم برهانم و آنچه از دستم بر می آید انجام دهم
انتخاب
بشر در انتخاب خود آزاد است . یعنی هر یک از ما ، با آزادی ، وجود خود را انتخاب می کند . همچنین فرد بشر با انتخاب خود همه ی آدمیان را انتخاب می کند . انتخاب چنین و چنان بودن ، در عین حال تأیید ارزش آنچه انتخاب می کنیم نیز هست ، زیرا ما هیچ گاه نمی توانیم بدی را انتخاب کنیم ، آنچه اختیار می کنیم همیشه خوبی است . و هیچ چیز برای ما خوب نمی تواند بود مگر آنکه برای همگان خوب باشد. از طرف دیگر ، اگر وجود مقدم بر ماهیت است و اگر بخواهیم در عین حال که خود را می سازیم وجود داشته باشیم ، آنچه از خود ساخته ایم برای همه ی آدمیان و برای سراسر دوران ما معتبر است . بنابراین مسئوولیت ما بسیار عظیم تر از آن است که می پنداریم . زیرا این مسئوولیت همه ی عالم بشری را ملتزم می کند
دلهره
اگزیستانسیالیسم با صراحت اعلام می دارد که بشر یعنی دلهره . هنگامی که آدمی خود را ملتزم ساخت و دریافت که قانونگذاری است که با انتخاب شخص خود ، جامعه ی بشری را نیز انتخاب می کند ، چنین فردی نخواهد توانست از احساس مسئوولیت تمام و عمیق بگریزد . از این اندیشه ی نگران کننده ،ف جز با نوعی سوء نیت نمی توان گریخت . کسی که دروغ می گوید و با گفتن اینکه همه ی مردم چنین می کنند ، برای خود عذری می تراشد ، کسی است که با وجدان خود بر سر ستیز است . زیرا عمل دروغ گفتن یعنی به دروغگویی ارزش عام و کلی بخشیدن . حتا هنگامی که وجدان در حجاب قرار گیرد ، دلهره تجلی می کند. مراد دلهره ای است که ساده که تمام کسانی که مسئوولیتی داشته اند ، آن را می شناسند
این فلسفه ، ممکن است برای کسی که زندگی توفیق آمیزی نداشته ، ناخوشایند باشد . اما از طرفی ، مردم را آماده ی درک این معنی می کند که فقط واقعیت به حساب می آید ؛ رویاها ، انتظارها و امیدها تنها از این نظر مورد توجه اند که ممکن است آدمی را به عنوان رویای ناکامیاب ، انتظار بیهوده و امید ناموفق تعریف کنند . به عبارت دیگر ، رویا و انتظار و امید ، معرفی کننده ی آدمی از نظر منفی است و نه از نظر مثبت . آدمی جز یک سلسله عمل و اقدام نیست . عشقی جز آنچه به مرحله ی تحقق در می آید ، وجود ندارد . امکان عشق ، چیزی جز آنچه از عشق تجلی می کند نیست . نبوغی جز آنچه در آثار هنری منعکس است وجود ندارد . نبوغ پروست عبارت است از مجموعه آثار پروست . نبوغ راسین ، مجموعه تراژدی های اوست . خارج از اینها هیچ نیست . چرا برای راسین امکان نگارش تراژدی دیگری قائل شویم ؟ در حالی که مطمئنیم که او چنین اثری به وجود نیاورده است . در این معنی اگزیستانسیالیسم نظریه ای است مبنی بر عمل
اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر - ژان پل سارتر
No comments:
Post a Comment