Friday, July 25, 2014

آیت الله سید احمد خاتمی و نقل قولی از بحار الانور مجلسی در نماز جمعه روز قدس




 آیت‌الله سید احمد خاتمی خطیب نمازجمعه روز قدس تهران در آخرین جمعه ماه رمضان  بعد از لعنت و نفرین به کسانی که در خیزش مردمی سال 88 شعار نه غزه ، نه لبنان جانم فدای ایران دادند و اعلام انزجار از سران فتنه ، سخنان خود را با استفاده از جلد 75 بحارالانوار علامه مجلسی شروع کرد .
همان کتاب که بقول میرزا آقا خان کرمانی اگر در هر کشوری انتشار بدهند ، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است .
« خرافه » برای آنکه خوانندگان محترم را با بحار الانوار آشنا کند فقط داستانی از این کتاب را محض ازدیاد بصیرت خوانندگان نقل میکند تا باشد که یک در دنیا و هزار در آخرتی که قبولش ندارد نصیبش گردد
.

 یکی از حدیث های خواندنی کتاب بحارالانوار : 

علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد .