Wednesday, August 13, 2014

پریشانی ایران




ای دوست ببین بی سر و سامانی ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران

از قبر برون آی و ببین ذلت ما را

این ذلت ایرانی و ویرانی ایران

آوخ که لحد ، جای تو شد تا بقیامت !
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران :

از وضع کنونی و زبدبختی ملت
زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران

گردیده جهان تیره و گشته ست دلم تنگ
گوئی که شدم حبسی و زندانی ایران

بگرفته دلم سخت زاوضاع کنونی
بیچارگی و محنت و حیرانی ایران

" عشقی " بود ، ار نوحه گر امروز عجب نیست

خون می چکد از دیدۀ ایرانی و ایران

میرزاده عشقی