Thursday, February 05, 2015

اریش فروم انسان سازگار و نرمال بیمار است



دورانی که در دبیرستان بودم یعنی قبل از انقلاب با اریش فروم با خواندن کتاب معروفش «  هنر عشق ورزیدن » از طریق یکی از دوستانم که در دهه 60 در درگیری با نیروهای سرکوبگر سپاه جان باخت آشنا شدم .  آنروزها طرز تفکر و جهان بینی ام با شناخت امروزی ام تفاوت ماهوی داشت و هرگز فکر نمی کردم که ایران بعد از انقلاب سال 57 تبدیل به جهنمی شود که مردم صدها بار حکومت قبلی را بر این رژیم آخوندها ترجیح دهند .
 با اینچنین هنوز که هنوز است با تمام فراز و نشیب ها در این چند دهه ،  به آرمانهایم یعنی آزادی و برابری با تمام سلولهایم اعتقاد دارم .


سالم ترین انسان ها بیمارترین هستند و بیمارترین افراد سالم ترین ها محسوب میشوند . شاید تصور کنید این حرف شوخی یا بازی با کلمات باشد اما اینطور نیست و موضوعی بسیار جدی است .
کسی که بیمار است به شما نشان می دهد که هنوز برخی از عناصر انسانی در وجودش آنچنان سرکوب نشده اند و به همین خاطر در کشمکش و درگیری با قواعد و اصول فرهنگ قرار می گیرند و در نتیجه این مقاومت علائم بیماری ( سیمپتوم ) از خود نشان میدهند .
علائم بیماری یا همان سیمپتوم نه درد محسوب می شوند و نه نشانه ی این هستند که چیزی درست کار نمی کند . خوشا به سعادت کسی است که سیمپتومی دارد . خوشبخت آنکسی است که وقتی کمبودی دارد دردی احساس می کند . همانطور که می دانیم چنانچه کسی دردی احساس نکند در وضعیت خطرناکی بسر می برد . 
اما اکثر مردم یا همان انسانهای نرمال آنقدر سازگار شده اند ، آنقدر خود واقعی شان را از دست داده اند چنان از خودبیگانه و چون ابزار و رباط گونه شده اند که دیگر حتی مشکل و درد را حس نمی کنند . به عبارتی دیگر ، احساس های واقعی یشان چون عشق و نقرت آنقدر سرکوب و باز پس زده شده و حتی خشک و پژمرده شده که می توان به راحتی گفت نوعی اسکیزوفرنی ای مزمن را از خود نشان میدهند .
همانطور که مارکس گفته است این انسان است که تاریخ را می سازد به خودی خود کاری نمی کند . 
این انسان اما متاثر از محیط پیرامونش است . محیط پیرامونی نه به معنای روشنگری فرانسوی که سطح را می بیند بلکه به معنای ساختار اجتماعی که انسان در آن زندگی می کند و این ساختار اجتماعی یک هدف دارد ، هدفش هدایت نیروی روانی به سمتی است که انسان با میل خودش کاری را انجام دهد که می بایست به اجبار انجام داده شود تا این اجتماع به شکل کنونی اش دوام بیاورد .

ترجمه شاهرخ رئیس