Monday, June 30, 2014

سکوت - داستان تازه ای از مهدی یعقوبی



یک هفته از مسافرتمان به کشور هلند نگذشته بود که ناگاه شصتم خبردار شد ، شوهرم سرم را دور دیده و رفته به حمام مختلط . همان حمامهای ترکی در هلند که زنهای خوشگل و مو بور اروپایی به تن مردها لیف و صابون می مالند و دلاک های قلچماق مرد هم همینطور به تن و بدن دختران .
مرا میگویی داشتم دیوانه میشدم و آتش میگرفتم میدانستم که اگر بهش بگویم از کوره در خواهد رفت و کار به جاهای باریک خواهد کشید و شاید هم ...