Monday, June 02, 2014

فتوای قتل دهخدا توسط آخوندها




.... بعد از این که یک دسته پنجاه نفری از طلاب مطول خوان، نصف حاجی ها و کربلائی های شهر و تمام شاگردان حوزه درس شیخ ابوالقاسم، حکم قتل ما را دادند ، ..... به اداره صوراسرافیل حمله کردند. من دست و پایم را گم کردم و خودم را باختم و عاقبت به اصرار رفقا از ترس جان رفتم توی خانه. ..... در اتاق را پیش کردم برای این که لازم بود پیش کنم، برای این که مرا به شش لول و تفنگ تهدید کرده بودند. ..... بله من می ترسیدم، ترس که عیب و عار نیست. ..... بله من می ترسیدم برای این که من دیده بودم وقتی یک آخوند کسی را می زد، همه آخوند ها سر آن یک نفر می ریختند و غالبا بعد از آن که در زیر چماق بیچاره می مرد آن وقت تازه از یکدیگر می پرسیدند این ملعون چه کرده بود ؟ .
 
 صور اسرافیل، شماره 14 ، صفحه های 7 و 8 ، چرند و پرند.



میگویند مردى در حرم امام رضا اختیار إدرارش را إز دست داد و در صحن او شاشید.
مردم خشمگین شدند به سمت او هجوم برده و خواستند كه او را بكشند.
مرد كه هوش و فراستى داشت فریاد زد كه اى مردم من شاش بند بودم و امام رضا مرا شفا داد.
به یك باره مردم شاش او را بعنوان تبرك به سر وصورت خود مالیدند !
 
صور اسرافیل -  دهخدا