Saturday, June 14, 2014

روسری را بردار








روسری را بردار
تا بپیچد به خیابان شلوغ
عطر گیسوهایت
روسری را بردار
تا ببینند همه آدمها
بر سر شانه لختت در باد
جنبش موهایت

بی حجابت به جهان میخواهم 
به پس پنجره ها
 شاد و شاداب ترین
به لب ساحلها
مست و بی تاب ترین
جشن و مهمانی ها
همه جذاب ترین
من تو را میخواهم 

هیچ میدانی تو 
عشق تکفیر شده است
بوسه ها در زنجیر 
نغمه ها گشته اسیر 
و شب و ظلمت و تاریکی ها
چتر وحشت همه سو گستردند
و قناری ها را 
به اسیری بردند 

روسری را بردار
گور بابای همه ملاها
گر خدا گفت که لعنت به خدا

همه سو رخت عزا
ضجه و ناله و آه
روسری را بردار
قعر این ظلمت و تاریکی ها
تا که خورشید سحر خنده زند شور افزا
از پس اینهمه شبهای سیاه
بشود میهن من  باز پر از شادی ها

روسری را بردار
زیر موسیقی باران بهار
لب خود را به لب من بگذار
من تو را میخواهم 
قلب تهران بزرگ
بکشم در آغوش
تا شود شهر سیه پوش من از لبخندت
در دل هلهله ها
ناگهانی گلپوش